تایلند(بانکوک، پاتایا)-۲۰۱۰

روز حرکت- ۷/۱۱/۸۹

روز پنچ شنبه صبح اومدیم تهران و ساعت ۱۰ رفتیم برای گرفتن مدارک و بلیطهامون .خوشبختانه ۱ هفته ایی کمتر ویزاهامون در اومد و آژانس خیلی در گرفتن ویزا سریع عمل کرد چون قبلش به هر چی آژانس زنگ زدم گفتن تا بیستم جا نداریم و ویزا تون در نمی یاد و یکی که برای ۱۳ بهمن جاداشت گفت باید ویزا فوری بگیرید که هر کدوم ۴۰ -۵۰ هزار تومان بیشتر هزینه داشت ولی تو این بابت از آژانس خیلی راضی هستم وقتی رسیدم آژانس از خانم ترابی که خانم خوش برخوردی بودن مدارکمون رو گرفتیم ( که شامل بلیط رفت و برگشت هواپیمایی ماهان و تور ۸ روزه که چهار روز در بانکوک و سه روز در پاتایا به ترتیب در هتلهای چهار ستاره آسیا بانکوک و آسیا پاتایا همراه با گشت شهری و سیم کارت و چهار وعده غذای ایرانی بود ) بعد از خروج از آژانس با مترو رفتیم سمت بازار بزرگ جاتون خالی رفتین رستوران نایب تو بازار و دو پرس چلو کباب کوبیده خوشمزه و با مخلفات خوردیم با خودیم گفتیم از این غذا ها شاید تا یک هفته گیرمون نیاد! بعد یک دور کوچیک تو بازار زدیم و برگشتیم خونه . تا ساعت ۶ بعد از ظهر خوابیدیم . بلیطهامون برای ساعت ۲۳:۳۰ دقیقه بودیم . بعد از خوردن یک چای حاضر شدیم و از سر کوچه ماشین گرفتیم رفتیم فرودگاه امام ساعت ۲۰:۳۰ فرودگاه بودیم هوا سرد بود و ما هم لباس گرم تنمون بودید به ناچار باید لباسها رو با خودمون می بردیم. رفتم سمت بانک و خروجی رو پرداخت کردم . در ضمن فرودگاه نسبت به تابستون که اومده بودم خیلی خیلی خلوت تر بود . گیت هم باز شده بود و رفتیم کارت پروازهامون رو گرفتیم . نکته جالبی رو که متوجه شدم تعداد زیاد مسافران مرد مجردی بود که به تنهایی یا با دوستانشون سفر می کردند!! به طوری که می شد گفت تنها ۲۰% مسافران پرواز خانواده ها بودن که این از اولین چیزهای جالبی بود که در ابتدا سفر مشاهده می کردم و از صحبتهای بعضی از اونها متوجه شدم که برای چندمین بار است که عازم تایلند هستند!

ساعت ۲۲ وارد بخش ترانزیت شدیم رو یک صندلی نشستیم و مطالبی رو که چندین روز بود درباره تایلند جمع آوری کرده بودم در آوردم و رو یک کاغذ برنامه سفرمون رو از روز جمعه که تو بانکوک بودیم تا جمعه بعد که شبش می خواستیم برگردیم رو نوشتیم به طوری که بتونیم از وقتمون به بهترین صورت استفاده کنیم . خیلی خوشحال بودم که با اطلاعاتی کامل مثل سفر ۵ ماه قبلم به استانبول دارم به سفر دیگه ایی می رم . برنامه رو که نوشتیم قسمت سالن سوار شدن به هواپیما هم باز شده بود رفتیم رو صندلی های تختی یکم دراز کشیدیم . اعلام کردن برای برای شدن به هواپیما بریم . داخل هواپیما ایرباس ماهان شدیم ردیف ۱۹ دو صندلی کنار هم پیش پنجره . کلا از پروازهای ماهان خوشم می یاد و در پروازهای داخلی بلیط ماهان همیشه در اولویتمه اگه گیرم بیاد. در ضمن با ثبت نام در سایت اینترنتی باشگاه مسافرین کثیرالسفر هواپیمایی ماهان http://www.mahanandmiles.ir/?lang=FA می تونید با کسب امتیاز از مزایا آن برخوردار شوید. خلاصه تو صندلی هامون نشستیم و بعد بیست دقیقه تاخیر پروازمون انجام شد. خلبان مسیر پرواز رو اعلام کرد که بعد از خروج از مرز زاهدان وارد پاکستان سپس هند و میانمار و بعد اگه اشتباه نکنم وارد تایلند می شیم و طول پرواز رو ۵:۴۵ دقیقه اعلام کرد که خوشحال شدیم. یک ربع بعد پذیرایی شام شروع شد و با دو مدل غذا به انتخاب خودمون غذا سرو شد که خوب بود .

بعد غذا چشم بند زدیم و خوابیدیم . اینقدر خسته بودم راحت ۴ ساعت خوابم برد . از خواب بلند شدم ساعت ۴ صبح بود و جالب این که از بیرون هوا روشن روشن بود و آفتابی !! مهماندارها داشتن صبحانه سرو می کردند . تایلند با ما ۳٫۵ ساعت اختلاف ساعت داره و جلوتر از ماست .

آسمان بانکوک از داخل هواپیما عکس گرفتم

یعنی تو تایلند ۷٫۳۰ صبح بود و باید صبحانه می خوردیم بعد از صبحانه کم کم هواپیما ارتفاش رو کم کرد و با یک فرود خوب در فرودگاه بین المللی سوارانابومی بانکوک Suvarnabhumi به زمین نشست.

از داخل پنجره هواپیما هر چه هواپیما طول باند رو می رفت سالنهای بزرگ فرودگاه ادامه داشت با هواپیماهای غول پیکری از کشورهای مختلف و همچنین هواپیماهای زیبا تایی و خود به خوبی نشان می داد که باید بزرگترین فردوگاه آسیا شناخته شده باشد. و در اینجا با مقایسه با فرودگاه مثلا بین المللی ایران به کوچک و محقر بودن آن پی می برید.

از هواپیما بیرون می یایم ساعت ۸ صبحه و هوای بیرون عالی نه سرد و نه گرم این فصل بهترین فصل مسافرت به تایلنده که درجه هوا بین ۲۸ تا ۳۱ درجه متغیره و هوا شرجی نیست و همچنین خبری از بارانهای بی موقع هم نمی باشد. به وسیله اتوبوس به سالن فرودگاه رفتیم برای چک پاسبورتها و ویزاها .مسافرین دیگه راحت و آزاد بودند. و تعداد کثیر آقایان مجرد از همه سنین باز هم توجه منو به خودش جلب کرد. پاسها و برگه های که قبلا تو هواپیما پر کرده بودیم به مسئول کنترل نشون دادیم و مهر ورود به پاسبورتمون خورد و راهی خروجی شدیم .

روز اول- ۸/۱۱/۸۹

ساعت ۱۲٫۳۰ دقیقه ظهر بود و برنامه این بود که باید ساعت ۱ حاضر بودیم برای گشت معابد که قرار بود ما رو ببرند معبد بودای خوابیده البته قبلش می بردند رستوران پردیس برای نهار . ما هم سریع رفتیم طبقه پنجم کا اتاقمون اونجا بود . اتاق رو تحویل گرفتیم اتاق خیلی تمیز و شیکی هم داشت در ضمن . با حموم و دستشویی بزرگ و تمیز ( در ضمن برای اتاقهایی که به ایرانی ها می دادن کنار توالت فرنگیهاش شیرآب هم داشت که یک امتیاز خوب بود!!! ) شیر آب شرب هم جدا بود همچنین نور داخل اتاقها خیلی خوب بود و کلی چراغ داشت برعکس بیشتر هتلها. خلاصه از اتاقمون هم خوشمون اومد و تا اینجا از انتخاب هتلمون راضی بودیم . اینم سایت هتل www.asiahotel.co.th

سریع لباس عوض کردیم و رفتیم پایین برای رفتن به رستوران تو راه آقای افسری خیلی اسرار داشت که تورهاشو انتخاب کنیم . ما برای امروز برنامه ریزی کرده بودیم . گرند پالاس و بودای زمردین و معبدهای اطرافش . شب هم تور کشتی کروز رو بریم . تور داخل شهر که خود هما برگزار می کرد بعد نهار قرار شد ما رو به معبد بودای خوابیده ببرند ما هم چون می دونستیم نزدیگ گرند پالاسه گفتیم تا اونجا با اینا می ریم بعدش جدا می شیم ازشون و خودمون می گردیم .اما…

رسیدم رستوران پردیس ازفیشهایی که داشتیم هم تو بانکوک و پاتایا می تونستیم استفاده کنیم . از منو چندین نوع غذا می شد انتخاب کنیم ما هم جوجه کباب و قورمه سبزی گرفتیم که خیلی هم خوب بود .و از اولین غذامون که لذت بردیم . سوار اتوبوس شدیم و به سمت معبد راه افتادیم اتوبوس تقریبا پر بود و لیدرمون که دختر تایلندی بود و خودشو فرشته معرفی کرد بیشتر به انگلیسی و دست و پا شکسته فارسی ولی با لهجه با مزه صحبت می کرد . از یک منطقه گذشتیم که پر از گل فروشهای دست فورشی بودند که گلهای زیبا رو به شکلهای سبد – دسته گل – گردند بند و… درست کرده بودند . از یک محله دیگه رد شدیم که تمامی مغازه هاش بت های کوچیک و یا خیلی بزرگ رو می فروختند و… که دیدینی بود ساعت ۲٫۳۰ظهر رسیدیم معبد و پیاده شدیم همراه فرشته وارد معبد شدیم و اول از همه رفتیم سمت معبد بودای خوابیده که یک مجسمه بودا به شکل خوابیده که اگه اشتباه نکنم ۶۰ متر می شد . قبلا عکساشو که پدرم گرفته بود دیده بودم . جالب بود و دیدنی دوربینم رو در آوردم عکس بگیرم اولین عکسو که گرفتم دیدیم به به شارژش تموم شد به خشکی شانس حالم گرفته شد

اولین عکسمون که بعدش شارژ تموم شد و با موبایل عکس گرفتیم!!

. آخه هم خودم هم همسرم فکر می کردیم کامل شارژ داره اما نداشت !! با خودمون گفتیم چه فایده داره بریم گرند پالاس چون اونجا برای عکس گرفتن قشنگه و دیگه به خیال رفتن به اونجا شدیم و گفتیم با همینها برگردیم و روز دیگه خودمون بیایم . و به عکس گرفتن با گوشی موبایل قانع شدیم . بعد از دیدین بودای خوابیده وارد محوطه معبد شدیم که کلی مجسمه های سنگی قشنگ داشت.

پول تو این خمره ها می انداختند و صدای قشنگی می داد

و قسمت دیگه یک جور سازه های داشتند که با کاشی های ریز رنگاوارنگ خیلی قشنگ درست شده بودند و زیبا بود . ما فکر کردیم همون بودای خوابیده فقط هست در صورتی که اون منطقه که منطقه وسیعی هم بود کلی در تو در تو داشت و از هر دری وارد یک معبد دیگه می شدی و اینو بگم که بقدری بودا در حالت ها و شکلهای مختلف از بزرگ و کوچیک و سرپا و خوابیده بی حال و کم حال وووووو… دیدیم وهمین طور معبدهای خیلی بزرگ و کوچیک که توش در حال عبادت بودند که از هر چی معبد و بودا بود سیر شدیم و رفتن به گرند پالاس و بودای زمردین را عطائش را به لقایش بخشیدیم و دیگه بی خیال بوداهاشون شدیم بس بود دیگه .

در ضمن با انواع و اقسام بوداها هم کلی عکس یادگاری با موبایل گرفتم. پیشنهاد می کنم برای دیدین بوداها اگه تورتون همین برنامه رو داشت که رایگان هم برگزار می شه با هاش برین واز دیدین بوداها لذت ببرید ولی فکر نکنم بعدش دیگه علاقه ایی به دیدین بوداها داشته باشید و بخواین خودتون معبد دیگه رو برین چون همشون مثل هم هستند. .ما که این جوری بودیم !!

اینم عکس گرند پالاس که ما نرفتیم

یک ساعت و نیم اونجا بودیم و بعد که همگی جمع شدن با اتوبوس رفتیم MBK ما که همون جلو ام بی کی پیاده شدیم و رفتیم سمت هتل دیدین از اونجا تو برنامه روزهای بعدمون بود. همون اول خیابونی که به سمت هتل آسیا می رفتیم یک مغازه اکس چنچ بود که هر صد دلاررو ۳۰۸۸ بت برمی داشت و از جاهای دیگه که قیمت داشتیم بیشتر بر می داشت . پول چنچ کردیم و نزدیک هتل از یک مغازه الون که ۲۴ ساعته باز هستند ۲۰۰ بت سیم کارتمو شارژ کردم . که تا آخر سفر هم کافی بود و چندین بار با ایران تماس گرفتیم ولی از ایران بیشتر تماس گرفتند . ولی خوبیش این بود که برای تماس های داخلی خیلی کار راه انداز بود. امروز چون خیلی هم خسته بودیم ساعت هم که تا الان ۵٫۳۰ بعد از ظهر شده بود هیچ استراحت نکرده بودیم تصمیم گرفتیم تور کشتی رو بخریم که با خیال راحت بریم و از برنامه که ریخته بودیم هم عقب نمونم . برای دو نفر ۸۰ دلار تور رو گرفتیم و قرار شد ساعت ۷٫۵ بیان دنبالمون . برگشتیم هتل و حموم و یکم استراحت و ساعت ۷٫۳۰ رفتیم پایین هنوز نیومده بود اقا افسری هم پایین بود . گفت برای فردا تور دریم ورلد رو می رید نفری ۳۵ دلار بود که من چون از قسمت فروش تور خود هتل که یک دختر تایلندی بود ظهر سوال کرده بودم دیدم با همین تور هما ارزون تره . تور دریم ورلد رو هم برای فردا ساعت ۹ گرفتیم که با نهار بود . و فقط سرزمین برفی و سینما چهار بعدیش رو جدا باید خودمون می گرفتیم .

یک ون با ۱۰ دقیقه تاخیر اومد دنبالمون که دختر تایلندی و راننده بودند رفتیم سوار شدیم یک اقا ی خیلی تپل و هیکل روس همراه یک دختر کوچولوی تایلندی و یک زن و شوهر هندی هم تو ون بودند ما هم مسافر آخرش بودیم نشستیم و رفتیم سمت رودخانه چائو پرایا .

ورودی همون پاساژ بزرگ بود که ما سریع ازش رد شدیم و کنار محوطه اسکله ایستادیم . ۲ تا کشتی کروز تو آب بودند . و جمعیت خیلی زیادی هم منتظر بودند برای سوار شدن به کشتی که از همه ملیتها سفید و سیاه و عرب و عجم توشون بود .

هموم دختر تایلندی همراه ما دو تا بلیط بنفش رنگ براموم آورد و کشتی رو که باید سوار می شدیم بهمون نشون داد ساعت ۸ کشتی راه می افتاد .

در همین حال چند تا دختر تایلندی بودند که با لباسهای محلیشون و آرایش کرده پیش هر مسافری می رفتند و یک گل ارکیده به سینش نصب می کردند و کنارش می ایستادند و با مردم عکس می گرفتند . برای ما هم یکیشون اومد گل زد و کنارمون عکس انداخت که قیافش از بقیه بهتر بود.

( در ضمن اگه قصدتون از سفر دیدن مردم کشوری با تیپ و قیافه های زیبا و جذاب است اصلا از تایلند این انتظار رو نداشته باشید . و بهتره برین کشورهای مثل اکراین و روسیه و…. اما تا دلتون بخواد کشور قشنگ و آزاد با همه نوع امکانات تفریحی برای انواع سلیقه ها و به قدری توریست داره که اون نقصشم که اشاره کردم جبران می کنه . تو این ۸ روزی که تایلند بودم چهره زیبا از این مردم ندیدیم مگه چند تا از هنرپیشه ها شون و بعضی هاشون که تک و توک تو خیابون و دیسکوها به چشمتون می خورد که اونا هم معلوم نبود دخترند یا پسر به اونهایی هم که هیکلهای خوبی داشتند باز بعضی هاشون که حرف می زدند با صدای خشن و زمختشون واقعا آدم رو پشمون می کردند!! نکته جالب تر اینکه متوجه شدم برای مردان اروپایی و آمریکایی اصلا قیافه و هیکل طرف مهم نبود براشون و چه بسیار افرادی که اعم از پیرو جوان دیدیم که ظاهرشون صد برابر قشنگ تر و زیباتر از اون دختری بود که دست در دستشون داشت و به قول معروف باید …. می دادی دختره رو نگاه می کردی .البته هدف اینها تنها س.. نبود چیزی رو که متوجه شدم اینکه اینها در طول اقامتشون با بهای بسیار ناچیز(به خاطر ارزش پول بالاشون) از این دخترهای کم سن و سال در اختیارشون می گیرند که همه کار براشون می کنه . و در واقع هم مترجمشونه هم راهنماشونه برای دیدین جاهای تفریحی و دیدنی شهر هم کمکشون می کنه برای خریدهاشون و حمل اونها و هم هم صحبتشونه و……که این خیلی امتیاز خوبی برای این افراده با در اختیار داشتن این دختران. البته درست نیست اینو بگم ولی هموطنهای عزیزمون تنها دنبال زیباترین و قشنگترین این افراد می گردند و چون بالطبع باید قیمت بسیار بیشتری هم بپردازند معمولا چندین نفر با هم با یک خانم هستند که شنیدم بعضی وقتها رفتارهای بسیار زننده و دور از اخلاقی ازشون سر می زنه که اصلا شایسته ایران و ایرانی بنظرم نیست بگذریم از بحث کشتی درو شدم .

یکی از کشتی ها پهلو گرفت و مردم برای سوار شدن رفتن داخل کشتی . کشتی دو طبفه بود و برای هر کس یک میز رزرو شده بود ما طبقه بالا روبروی سن که یک دختر فیلیپینی همراه گروهش مشغول خوندن آهنگ های آروم بود یک میز ۴ نفره برامون رزرو شده بود که روش میز نوشیدنی غیر الکلی و تنقلات گذاشته بودند با یک چراغ شمعی قشنگ .

ایرانی های که اونجا بودند بهترین جاها کشتی تو طبقه بالا براشون رزرو شده بود . چه هوایی عالی بود یک نسیم خنک می وزید و خیلی حال کردم . تو کشتی بیشتر ملیتهای دیگه بودند و نمی شه گفت ایرانی ها بیشتر بودند چون شنیده بودم ایرانی ها خیلی بیشتر هستند .

کشتی آهسته شروع به حرکت کرد و با صدای آهنگ های ملایم و نور شمع منظره زیبایی رو داشتیم. غذا بصورت سلف سرویس که شامل غذاهای اینترنشنال بود سرو شد ما چون قبلا با جرات تصمیم داشتیم با یک دید مثبت به غذاهایی که تا حالا نخورده بودیم نگاه کنیم و بتونیم با لذت از همشون بخوریم دوتایی خوشحال رفتیم سمت غذاها. یش از سی چهل مدل غذا و دسر و میوه روی میز بود. ما هم از هر کدوم اندازه یکی دو قاشق برداشتیم الحق که غذاهاش جذاب و اشتها آور بودند غذاهایی رو که تو شبکه میشف دیده بودیم مثل کیم چی و سوشی و خیلی چیزهای دیگه هم بود که برای امتحان برداشتیم و رفتیم سر میزمون . جاهای همگی دوستان عزیزم خالی اولین قاشقی که خوردم یک نوع برنج با میگو بود به هوای اینکه خودم عاشق میگو هستم و یکی از غذاهای اصلیمه که می خورم . تا تو دهنم کردم با عرض معذرت برگردوندم و بی خیالش شدم وای میگوش خام بود و برنجش بدمزه رفتیم سراغ بقیه بیف استرگانوف خوشکل رو تا خوردم از مزه گوشتش اصلا خوشم نیومد نمی دونم گوشت چی بود و این جورایی خام بود . خلاصه کنم از اون همه غذا تنها یکم برنج له سیب زمینی و ماکارونی و خورشت قیمه که برای ایرانی ها گذاشته بودند و کیک های خوشمزه و میوه تونستیم بخوریم اینم بگم که من اصلا بدغذا نیستم ولی از خودم اینجا ناامید شدم . وای دیگه از سوشی و کیم چی نگید که اصلا نمی شد خورد. البته از هموشون امتحان کردم که خودش یعنی امتحان انواع غذاها ملل مختلف واقعا می ارزید . نوشیدنی هم فقط آب بود و اگه آب جو یا چیز دیگه می خواستی باید سفارش می دادی.

اینم میز ما

بعد از غذا خواننده فیلیپینی هم آهنگ هاشو تندتر کرد و از هر کشوری آهنگی می خوند بیشتر از همه هم آهنگ های ایرانی رو یک جورایی مثل اینکه طبیعی شده بود که فقط بیشتر ایرانی ها وسط می رقصیند با رقصهایی همچون بابا کرم و غیره که دختر خواننده هم خوب یاد گرفته بود و عین ایرانی ها می رقصید بقیه هم با خنده سر جاشون نشسته بودند و می خوردند و به هنر نمایی ایرانی ها نگاه می کردند و واقعا از چهره هاشون معلوم بود که دارند لذت می برند.

مناظر اطراف هم از قبیل پلها ساختمانها و معابد و کاخ ها هم که با نورپردازی خیلی هنرمندانه زیباتر شده بود یک شب خوب رو برامون رقم زد و بعد از دو ساعت کشتی برگشت . اون خانم هایی هم که ابتدا عکس مینداختند با مردم تند تند قیافه هارو شناسایی می کردند و عکسها رو که تو یک قاب پارچه ایی با منظره کشتی و معابد تو شب چاپ کرده بودند به هر کس می خواست ۲۰۰ بت می فروختند . که ما هم یادگاری عکسمون رو گرفتیم . دو تا کشتی که با هم حرکت کرده بودند با هم برگشتند و اون یکی کشتی مثل اینکه خیلی باحال تر بود و همه ایرانی های اونجا تا آخرین لحظه داشتند می رقصیدند و خوش بودند . اون دختر خانم منتظرمون بود و دیگه وقت نشد داخل پاساژ رو نگاه کنیم ولی دوست داشتم یک دوری توش بزنم چیزهای قشنگی داشت اگه کسی هم اهل نوشیدنی های الکلی باشه تو طبقه دومش یک فروشگاهی هست که همه چیز داره با قیمت های خوب می نونه قبل سوار شدن به کشتی بخره و با خودش ببره داخل .

با همون ون به اتفاق راننده ۷نفری برگشتیم و اولین نفر ما رو جلو هتل آسیا پیاده کرد که اینقدر خسته بودیم سریع خوابیدیم ولی خوشحال بودیم چون روز اول رو طبق برنامه مون پیش رفتیم و کلی هم خوش گذشت.

روز دوم

وقتی رسیدیم جلوی دری دریم ورلد همگی ایستادیم و برام جالب بود ورودی پارک چون عکسهاشو خیلی دیده بودم و الان خودم حضور داشتم اینجا . راهنما تایلندی به لباس هر کدوممون یک برچسب چسبوند و یک نقشه از کل پارک به هر کدوممون داد و برای ساعت ۲ وقت نهار رو تعیین کردیم و ساعت ۵ بعد از ظهر قرار شد بیاد دنبالمون . کلی عکس جلوی محوطه ورودی پارک گرفتیم و وارد شدیم . در ضمن کلی هم بچه مدرسه ایی اومده بودند که نتیجش صفهای شلوغ برای استفاده از وسایل بازی بود . ما همون اول با اون دوتا خانواده که مثل خودمون زن و شوهری اومده بودند و به نظر باحال می یومدند دوست شدیم و قرار شد با هم تو پارک بگردیم . اول رفتیم سوار تله کابین شدیم که از بالا پارک رو خوب می شد دید هوا هم خیلی عالی بود .

عکسارو از بالا گرفتم

از تله کابین پیاده شدیم و اولین و سیله که نظرمون رو جلب کرد وسیله ایی مثل ترن هوایی بود با این تفاوت که رو صندلی های تک نفری می شستیم و پاهامون تو هوا آزاد بود ولی یک صف طولانی از بچه مدرسه ایی ها جلومون بود . من چون خواهرم اینا که پارسال اومده بودند گفته بودند اول وقت که رفتید تو صفها وانستید و برید قشنگ دور بزنید و عکساتون رو بگیرید چون بعد نهار همه صفها خلوت می شه. ولی دوستامون اینو دوست داشتن سوار شیم ما هم تو صف ایستادیم کلی معطل شدیم وقتی نوبتمون کفشها رو در آوردیم و سوار شدیم.

وسیله جالبی بود و هیجان داشت . وقتی پیاده شدیم عکسهامون رو هم گرفته بودند که اگه دوست داشتیم می تونستیم بخریم ولی جالب نشده بود . تصمیم گرفتیم تا آخر پارک بریم و پارک رو ببینیم و بعد بر گردیم و از وسایل استفاده کنیم پارک خیلی بزرگ و خیلی زیبا مخصوصا این که کلی جا برای عکس گرفتن داشت و هر جا رو که نگاه می کردی سوژه جالبی برای عکس گرفتن بود . یک وسیله بازی آبی داشت که از قبل دوست داشتم سوارش بشم که متاسفانه تعطیل بود . ۶ نفری با هم تصمیم گرقتیم بریم رودخانه خوروشان که سوار یک قایق ۸ نفری دایره شکل می شدی و داخل رودخانه می رفتی . هیجان خاصی زیاد نداشت و برای بچه ها بیشتر جالب بود ولی چون ما ۶ نفر بودیم کلی خندیدیم و در ضمن همگی خیس خیس شدن یکم فیلم گرفتم که جالب شده بود.

بازی بعدی یک سفینه بود که می چرخید به نظر جالب می یومد . رفتیم سوار شدیم و این یکی رو خیلی دوست داشتم و کلی ما رو بالا پایین کردو چرخوند و هیجانش خیلی زیادی داشت. از قبل تعریف یک ترن هوایی رو شنیده بودم که توی یک محوطه بسته و تاریک حرکت می کنه و داخلش ماه و ستاره هست از روی نقشه و پرسیدن جا شو پیدا کردیم و تو صفش واستادیم تا نوبتمون شد فضای داخلش رو مثل سفینه های فضایی درست کرده بودند با نورهای نقره ایی و قرمز جالب بود رفتیم سوار ترن شدیم که مثل ترن هوایی ها بود و فکر کنم ماه و ستاره هاش سوخته بود!!! چون ما تو اون تاریکی چیزی ندیدیم ولی به یک بار رفتنش می ارزید و دوستانمون هم خوششون اومده بود. یک سرزمین برفی داشت که علاقه ایی به رفتنش نداشتیم و بی خیالش شدیم . یک خونه ایی بود که می گفتنید خانه وحشته اونجا رو رفتیم که صداهای به حساب و حشتناک و مجسمه های ترسناک (الکی) بودند که تکون می خودند به نظر من خیلی لوس بود ولی همسرم دوست نداشت و به حساب خودش ترسید.

اومدیم رفتیم تو یک بازارچه مانندی که که کلی بازی های شانسی هم داشت و اگه برنده می شدی عروسکهای قشنگی هم هدیه می گرفتی تو فروشگاههاش نرفتیم یک وسیله خیلی باحال داشت که فکر کنم هیجان انگیز ترین و سیله دریم ورلد بود چون ساعت ۲ شده بود قرار شد بعد نهار بریم سوارش بشیم . ساعت ۲ رفتیم داخل KFC راهنما تایلندی هم اومده بود و برامون میز گرفته بود غذا رو آورد همراه با یک نوشابه بزرگ از مزه غذا خوشم اومد و خوشمزه بود .

بعد نهار ۶ تایی تصمیم گرفتیم اون وسیله باحال رو سوار شیم که البته اول ۴ نفرمون سوار شدند بقیه ترسیدند. دو ردیف صندلی بود که ما ردیف پشت نشستیم و کمربندها از بالا و جلو بسته شد با یک آهنگ تایلندی شروع به حرکت کرد کامل تا بالا می برد و یک دفعه بر می گردوند و عقب و جلو می شدیم خیلی هیجان انگیز و با حال بود پیشنهاد می کنم اینو حتما سوار شید.

چون بعد اینکه پیاده شدیم با تعریفی که کردیم بقیه هم مشتاق شدند سوار شن و تنها وسیله ایی بود که ۳ بار سوارش شدیم ردیف جلو بهتر و جالب تره همون طور که گفتم بعد نهار صف ها خیلی خلوت می شه و می تونید هربازی رو چندین بار که خواستین سوار شین . همون نزدیک کشتی رنجر رو هم سوار شدیم که اون هم خوب بود.

اومدیم برای عکس گرفتن از خونه زیبای خفته و هفت کوتوله و خیلی جاهای واقعا زیبا دیگه با گل کاری ها و رنگهای شاد و متنوع دیدن کردیم و عکس گرفتیم رفتیم سمت خونه غول و لوبیای سحر آمیز که همه چیزها چندین برابر اندازه واقعی بودند و غول هم خوابیده بود و خروخر می کرد و شکمش بالا و پایین می شد جای قشنگی بود و کلی عکس گرفتیم .

اینم چند تا عکس از اونجا

این عکس رو هم که به نظرم جالب بود براتون گرفتم .

در آرزو تخم طلا کردن !!

از اونجا که اومدیم بیرون رفتیم سینمای چهار بعدی بلیط گرفتیم که فکر کنم نفری ۲۰۰ بت بود داخل اونجا یک عینک به هر کدوممون دادن و ردیف وسط نشستیم من تجربه سینما چهار بعدی قبلا نداشتم.وقتی فیلم شروع شد داستان یک پسر توی یک آزمایشگاه بود که آزمایشگاه رو به هم ریخت و کلی جک و جونور از موش گرفته تا پشه و زنبور ریختن بیرون و پسره شروع کرد از بین بردن اونا حالا ما که فیلم رو می دیدن انگار واقعا تو اون آزمایشگاه جای پسره بودیم مثلا وقتی زنبورها شروع کردن به حمله به پسره تا نزدیک چشمش می اومدن و انگار نزدیک صورت شما هستند باجثه بزرگ و وقتی پسره با مگس کش اونارو می کشد وقتی که له می شدند و خونشون پاشیده می شد به اطراف یک آبی تو صورت ما می ریخت !!! همین طور پیف پاف که می زد یک باد شدید می خورئ تو صورت ما . وقتی موشها فرار کردند اومدن به سمت ما وقتی نزدیک می شدند خیلی بزرگ بودند و در همین حال یک چیزی اززیر صندلی ها مثل دم موش می خورد به پاهامون و انگار واقعا هستندو….. تجربه جالبی بود سینمای ۴ بعدی و به همگیمون خوش گذشت.

از سینما اومدیم بیرون رفتیم دنبال یک جایی که شنیده بودیم شبیه هر کدوم از کشورهای اروپایی ساخته شده و به نظر برای عکس گرفتن خیلی جالب بود ولی پیداشت نکردیم ساعت ۴ بود و وقت ما کم کلی جاهارو هم ندیده بودیم . از کنارمون یک رژه با کسایی که لباسهای دلقک و پادشاه فرعون و… پوشیده بودند رد شدند که بامزه بودند و ابراز احساسات می کردند.

دو سه تا بازی دیگه هم رفتیم و دیگه نزدیک ساعت ۵ شده بود تند تند رفتیم کنار دریاچه و در اصلی پارک که جون می داد برای عکس گرفتن با منظره های قشنگ .

ماشین سر وقت اومده بود دنبالمون و ما بعد از گذروندن یک روز خوب با دوستامون برگشتیم هتل.

( نکته دریم ورلد رو حتما برید که یک روز خوب و شاد رو براتون رقم می زنه . می تونید کلی عکسهای زیبا برای خودتون در اونجا ثبت کنید . به نظر بنده برای صرفه جویی در وقت ابتدا کل پارک رو برای دیدین و عکس گرفتن بگردید و بعد بازی هایی رو که دوست دارید انتخاب کنید و سوار شید چون ابتدا روز صف های بازی ها شلوغه و وقتتون گرفته می شه ولی بعد خیلی خلوت می شه . همین طور سعی کنید در روزهای تعطیل اونجا نرید که خود تایلندی ها و دانش آموزا می یان انجا و شلوغ می شه.

ما برای این تور با نهار نفری ۳۵ دلار دادیم که تنها سینما چهار بعدی و سرزمین برفی رو باید جدا بلیط می گرفتیم و استفاده از سایر بازیها به هر دفعه که می خواستید امکان داشت.می تونید از سایر جاها هم مثل تورهای خود تایلندی ها هم قیمت بگیرید ولی راهش خیلی دور بود و فکر کنم با تاکسی به صرفه نیست که خودتون برید.)

ساعت ۶٫۵ رسیدیم هتل با دو تا از دوستامون که هتلشون جای دیگه بود و فردا قرار بود برن پوکت خداحافظی کردیم ولی با رضا و الهه که تو هتل خودمون آسیا بودند قرار گذاشتیم برای شب بریم دیسکو ساعت ۱۱٫

خیلی خسته شده بودیم و تا یازده خوابیدیم من رفتم رضا اینا رو بیدار کنم که دیدیم از خستگی نا نداشت حرف بزنه و گفت برای فردا شب بریم . من هم گفتم باشه و خودمون دو نفر با همسری رفتیم کاسانرود از همون خیابون هتل تاکسی گرفتیم و با ۶۰بت رفتیم خیابون کاسانرود . وارد خیابون که شدیم پر بود از توریستهای اروپایی و آمریکایی هیچ ماشینی داخل نمی اومد . همون ابتداورود از محیط اونجا خوشم اومد جلو یک رستوران مردم برای خودشون می رقصیدند و یک آهنگ خیلی قشنگی زده می شد. یکم جلوتر چند تا پسر تایلندی داشتند حرکات نمایشی انجام می دادند . گوشه به گوشه خیابون هم پر بود از بار و دیسکو هیچ نشانی هم از عربها و هندی ها نبود در ضمن ایرانی هم اونجا ندیدیم خیابون کاسانرود رو تا انتهاش رفتیم دیدن اون همه توریست شاد و سرزنده برام جالب بود تصمیم گرفتیم چند تا دیسکو رو ببینم داخل یک پاساژی یک دیسکو بود که ورودی داشت گفتم اول نگاه کنیم بعد اگه خوشمون اومد بریم ولی همه تایلندی بودند و بی خیال شدیم . یکم جلوتر یک دیسکو دیگه رفتیم که همه در حال رقص و شادی بودند ورودی هم نداشت کسی پشت سرتون می اومد و سفارش نوشیدینی می گرفت من فکر می کردم باید حتما چیزی سفارش بدیم ولی بعدن متوجه شدم که می تونید هم چیزی سفارش ندید . نیم ساعتی تو اون دیسکو مونیدیم و تماشا کردیم اومدیم بیرون رفتیم یک جای دیگه جلوتر که از اینجا خوشم اومد یک محیط بزرگ داشت با یک سفف بلند که دور تا دور سقف قایق چوبی گذاشته بودند و یک سن رقص وسطش بود نور پردازی عالی و موزیک های انرژیک با صدای بلند افراد هم دستبندها شبرنگ دستشون بود که محیط رو جالب تر می کرد کسی با کسی کاری نداشت و همه مشغول شادی بودند . محیط دیسکوش خیلی خوب بود اسمش رو یادم نیست ولی همون حاشیه خود خیابون اصلی کاسانروده که اگه اشتباه نکنم اسمش با یک نئون آبی رنگ نوشته شده و ورودیش از یک راهرو عبور می کردیم و بعد وارد دیسکو می شدیم.

فکر کنم تو سمت چپ عکس همون تابلو آبی که یک دایره قرمز وسطش بود باشه

ساعت ۲ صبح بود ولی اونجا مملو از جمعیت بود امکان نقاشی تصویرتون و همچنین برای خانمها بافتن مو در کنار خیابون هم بود . ما همین دو تا دیسکو رو رفتیم و برگشتیم هتل شب خوبی بود.

(خیابون کاسانرود برای گذروندن شب خیلی عالیه و مخصوصا محیطش برای کسایی که با خانواده تشریف می برند مناسبه .چون شب بعد که چند جای دیگه رو رفتم اصلا از محیطش خوشم نیومد.

یک نکته اصلی که یادتون باشه به هیچ وجه به توصیه های راننده های تاکسی و مخصوصا توک توک ها که پیشنهاد می دهند شما رو به دیسکوها یا بار خاصی ببرند و تاکید می کنند که محیط عالیه و همچنین پیشنهاد دیسکو ایرانی به شما می دن و تاکید می کنن از جایی که خود شما می خواین برین خیلی خیلی بهتره و…..اصلا گوش نکنید و تنها اصرار کنید جایی رو که مد نظر خودتون هست ببرند و اگه بیشتر گیر دادن یا پیاده شید یا اگه هنوز سوار نشدید از کنارشون برید و با یک وسیله دیگه به محلی که خودتون دوست دارید تشریف ببرید . چون اینها تنها و فقط به فکر پورسانت خودشون هستند و شما هیچ اهمیتی براشون ندارید و دروغ می گن. من با اینکه از قبل خودم این مسئله رو می دونستم و شنیده بودم ولی در شب بعد به خاطر همراهی دوستامون و اصرار اونا این اتفاق برامون افتاد که به وقتش براتون می نویسم !!!)

روز سوم

از دوستامون جدا شدیم و سر ساعت ۱٫۵ بعد از ظهر با هم قرار گذاشتیم همو همین جا ببینیم .

یک نقشه گرفتیم که نشون می داد چقدر زیاد تو اینجا غرفه هست . از هر چی دلتون بخواد از انواع کفش و لباس نو و دسته دو انواع صندل و کوله پشتی تا لوازم تزئینی و صنایع دستی – گل …… حتی حیوانات خونگی و لباس فروشی مخصوص اونا توش بود .

که اصلا نمی شد اونجا رو کامل دید البته من خسته شدم اونجا چون خیلی بزرگ بود و شلوغ و دنبال چیزی که بودی کلی باید می کشتی ولی اگه وقت داشته باشید و بگردید چیزهای خوبی پیدا می کنید ما چون برای خرید صنایع دستی پاتایا مد نظرمون بود اینجا چیزی نخریدیم ولی باز هم همسرم چیزهایی مثل چراغ خواب . جاسوئچی های عروسکی که کار دست بود کلی گوشواره های و گردن بندهای رنگ و وارنگ و کلی صندل و دمپایی های قشنگ با قیمت خوب و ……… خرید . تو بازار آب نارنگی تازه و خنک خوردیم که خیلی خوشمزه بود . گفتم اگه حوصله و وقت کافی داشته باشید از اول وقت که برید تا آخر وقت باز هم وقت کم می یارین برای دیدن اونجا و این بازار تو روزهای شنبه و یک شنبه بازه و می تونید برنامه ریزی کنید برای خودتون .

به این بازار به عنوان یک محل توریستی هم می تونید نگاه کنید . دیدن جمعیت زیاد توریستها و همچنین خود تایلندی ها در حال رفت و آمد و معامله و خرید کردن و دیدین انواع و اقسام صنایع دستی و غرفه های مختلف از هر چی که فکرشو کنید و غذا خوردن مردم کنار خیابون و…. خالی از لطف نیست و جالبه.

سر ساعت ۱٫۵ به محل قرار رفتیم و منتظر دوستامون شدیم . وقتی اومدن دیدیم اونا هم بیشتر از ما خرید کرده بودند . تصمیم بر این شد که بریم هتل وسایل هامون رو بذاریم و بعد برای نهار بریم بیرون .

با همون BTS برگشتیم هتل راستی تو طبقه بالای لابی هتل آسیا کلی هم فروشگاه و مغازه بود که یک گشت کوچیکی هم اونجا زدیم و وسایل هارو گذاشتیم تو اتاق و یک استراحت کوچیک کردیم و برای ساعت ۲٫۵ آماده شدیم و با دوستامون سوار تاکسی شدیم و رفتیم رستوران پردیس برا نهار . از لیدرمون آقای افسری آدرس مراکز ماساژ خوب و معروف تایلند رو پرسیده بودیم که گفته بود همون ۲ تا خیابون بغل رستوران پردیس از همه جا بهتره و هر کدوم رو انتخاب کنید خوبه . خلاصه رسیدیم رستوران پردیس و با کوپن هایی که داشتیم غذا سفارش دادیم که یک منو جدا داشت و اگه چیز دیگه ایی می خواستیم باید مابه التفاوتشو پرداخت می کردیم که کیفیت غذاهاش هم خوب بود.

بعد نهار رفتیم سمت اون دو تا خیابون برای ماساژ که تعریفشو شنیده بودیم ( دقیقا از رستوران پردیس که بیرون می یاین سمت راستتون که پیاده می رید دو تا خیابون هست که اسمشونو یادم نیست ولی هر دو پر از مراکز ماساژ هستند ) که ما خیابون دومی رو رفتیم و بعد از دیدن چند تا مرکز آخر یکیشو انتخاب کردیم که نیم ساعت ماساژ پا بود که یک نیم ساعتی طول کشید قیمتش هم برای دو نفرمون شد ۴۴۰ بت . البته همشون ماساژ با ماهی هم داشتند که ما علاقه ایی نداشتیم و فقط به خاطر معروفیت ماساژ تایلندی گفتیم امتحان کرده باشیم . در ضمن جلو همه مغازهاشون قیمتهای انواع ماساژ رو زدن می تونید تخفیف هم بگیرید . این منطقه که پر بود از مراکز ماساژ نسبت به جاهای دیگه ایی که بعدا در بانکوک دیدیم تمیزتر و امکانات بهتری داشت .

دوستامون برگشته بودند هتل و ما خودمون دو تایی تاکسی گرفتیم و رفتیم مرکز خرید سیام پاراگون که مرکز خرید بزرگ و شیکی بود با اجناس بسیار گران قیمت .

طبقه پایین اونجا هم آکواریوم معروف بانکوک بود Siam Ocean World که با پرداخت مبلغ ۱۰۴۰ بت امکان بازدید از اونجا وجود داره . ما انجا رو نرفتیم و از سیام پاراگون تا MBK پیاده رفتیم مسیر نزدیک بود و کلی از مراکز خرید معروف بانکوک سیام سنتر – سنترال ورلد و….. در نزدیکی هم هستند که اگه بخواین از همه اونا دیدین کنید در کنار دیگر جذابیتها و دیدینی های بانکوک ۴ روز اصلا امکانش نیست و مدت زمان بیشتری رو باید تو بانکوک باشید .

تو مسیر پر از مغازه و فروشگاه و دست فروش بود ما تصمیم گرفتیم از اونجا بریم بازار پتونم که با تاکسی رفتیم اونجا ساعت ۶٫۵ بود بازار پتونیم که به صورت یک مرکز خرید بزرگ بود که خیلی ازمغازه هاش بسته بودند یا داشتند تعطیل می شدند.

( یک چیزی رو بگم من خودم شخصا از پوشاک اونجا خوشم نیومد !!) جزء از چند جا که چند تا صندل و دمپایی و رومیزی از این جور چیزها خریدیم . از تخفیف تو تایلند خیلی شنیده بودم ولی خیلی جاها از تخفیف خبری نبود و خیلی سخت می گرفتن رو قیمتاشون مخصوصا برای ایرانی ها.

از اونجا بیرون اومدیم و تصمیم گرفتیم تا هتل پیاده بریم . تو خیابون از دست فروشها هندونه های قاچ شده خریدیم که خیلی خنک بود و چسبید بعد هم نارگیل تو یخ گرفتیم و با نی آبشو خوردیم . رفتیم رو یک پل هوایی که هر چی می رفتیم تموم نمی شد و از کنار مرکز خریدهای بزرگی چون سیام دیسکاوری و.. رد شدیم ولی حال اینکه بریم و ببینیم نداشتیم و اصلا ازخرید زده شده بودم . یک جورایی هم راهمون به هتل رو گم کردیم و خیلی خسته شده بودیم از پل اومدیم پایین ویک تاکسی گرفتیم رفتیم هتل .

قرار بود ساعت ۱۱ با دوستامون بریم دیسکو تا ۱۱ خوابیدیم . من یکم حالم خوب نبود ولی بیدار شدیم و حمید هم زنگ زد گفت آماده اند . با اونا از هتل خارج شدیم برای امشب قراربود بریم هالیوود . من گفتم جلوتر از هتل تاکسی بگیریم همون جلو هتل یک راننده توک توک جوان جلومون رو گرفت و اصرار که ما ببره دیسکو ایرانی و هر چی من می گفتم ولش کنیم وبریم دوستامون واستادند و بهش گوش می کردند . گفتم می خوایم بریم دیسکو هالیوود که گفت ساعت ۱۲ بسته می شه !! و دیدیم داره قشنگ دروغ می گه دوستای من هم باور کردند و گفتند که ضرر نداره بذار ببینیم این دیسکو ایرانی که می گه کجاست من هم به نظرشون احترام گذاشتم و زیاد اصرار نکردم که نریم سوار توک توک شدیم و رفتیم سمت دیسکو وقتی رسیدیم دیدیم یک دیسکو بود که اصلا ما ایرانی اونجا ندیدیم و نفری ۴۰۰ بت هم ورودی داشت که دوستم رفت اول توشو دید اومد بیرون گفت اصلا محیطش خوب نیست . خلاصه کنم براتون که همون راننده توک توکه ما رو ۳ تا دیسکو دیگه برد که یکیش پر بود از هندی و عرب که بیشتر از دیسکو محیطش به چیز دیگه شبیه بود !! من هم اعصابم خورد شده بود و قتی دید ما تو هیچ کدوم از این دیسکو ها نرفتیم با خنده گفت اگه دوست دارید ببرمتون هالیوود من هم که دیگه بی خیال شده بودم گفتم بریم و باز سوار توک توک شدیم و رفتیم .

رسیدیم به هالیوود که مسیرش هم نسبتا دورتر بود ورودیش نفری ۴۸۰ بت بود. قرار شد یکیمون بره تو اول محیطشو ببینه که الهه رفت و برگشت و خانم خوشش نیومد ! اینجوری گفت که همه تایلندی بودند و فقط چند تا دختر تایلندی بالا می رقصیدند . من خودم نرفتم داخل و نمی تونم نظرمو نسبت به اونجا بدم اگه اینا باهام نبودن حتما می رفتم و دوست داشتم ببینم توشو.

تنها این عکسو از سر در اونجا گرفتم براتون

خلاصه اینکه من چون اینا رو قرار بود امشب ببرم یک دیسکو خوب که اونا دوست داشتند دیسکویی برن که همه وسط باشن و برقصن گفتم بریم همون کاسانرود . که راننده توک توک پرو در ضمن کلی هم از اونجا بد گفته بود مثلا اونجا ایرانی ها رو راه نمی دن و اونجا امنیت ندارید و از این حرفا که این بنده خدا ها دوستامون ترسیده بودند و دوست نداشتند بیان . نگو راننده توک توک عزیز برای این که دیسکوهای اونجا تو یک خیابون هست که وسائط نقلیه نمی تونن عبور کنند و به همین خاطر نمی تونه از دیسکوها به خاطر مشتری هایی که می یاره پورسانت بگیره !!! ما رو به اونجا نمی برد و از اونجا بد می گفت. پورسانت گرفتنشو از سه تا دیسکویی که ما رو علاف کرد وبرد دیدیم .

به همین خاطر اصلا به توصیه های اونها چه راننده های توک توک و یا تاکسی گوش نکنید و جایی رو برید که خودتون مدنظرتونه . من به دوستامون اطمینان دادن که کاسنرود رو حتما می پسندید خلاصه بد از کلی الکی چرخیدن تو خیابونها خودمون با یک تاکسی رفتیم کاسانرود و و همون دیسکوهایی رو که شب قبل رفته بودیم و دو سه تای دیگه رو دیدیم .

خوبیش این بود که خیلی خوششون اومد و راضی بودند و دیدند که هیچ مشکلی نیست و هم محیطش خوبه و هم امنیتش. خلاصه تجربه خوبی بود و اون شب هم به خوشی تموم شد و برگشتیم هتل

روز چهارم

ببخشید هر کاری کردم از جلو نشد عکس بگیرم!!

دیدیم یک دفعه کلی بچه های مدرسه ایی کوچیک و بزرگ اومدند و رفتن سمن یک سالن که سالن نمایش فوک های آبیه گفتیم اینو بریم ببینیم بلیط گرفتیم و رفتیم داخل تنها ما دو نفر بین حدودا ۲۰۰الی ۳۰۰ نفر دختر پسرهای با مزه تایلندی با لباس فرمهای قشنگشون نشستیم و تا شروع برنامه اونا کلی سرو صدا کردند . تو کیفمون پسته بادام و خرما داشتیم برام جالب بود وقتی همسرم به دو تا دخترخوش خنده و مهربون که کنارش نشسته بودند از اونا تعارف کرد اول تشکر کردند و خیلی جالب مثلا خرما رو با تعجب یکم تو دهنشون می کردند مزه می کردند می خوردند و می پرسیدند که هستش هم خوردنی یا نه و پسته رو همسری بهشون یاد می داد که چه جوری باز کنن و بخورند و اونا هم یکی یکی به دوستای کناریشون می دادند و می خوردند و کلی هم تشکر کردند.

نمایش با حضور ۳ تا فوک و مربیهاشون شروع شد که خوب بود و صحبتهاشون به زبون تایلندی بود که بچه های خیلی خوششون اومده بود و جیغ می زدند و حرکات جالبی فوکهای انجام میدادند . نیم ساعت نمایش طول کشید و ما هم با بچه های کلی عکسهای قشنگ گرفتیم و امودیم بیرون. از این جور نمایشها حیوانات چند جای دیگه هم بود که ما دیگه نرفتیم.

از هر نوع حیوان و پرنده بگیری تا انواع خزنده و گزنده مثل سوسمارو مارهای و…. تو اینجا بود که محل های نگهداریشون رو مثل زیستگاهای واقعی شون درست کرده بودند که خیلی از اونها روئ ما هیچ وقت از نزدیک ندیده بودیم و به همین خاطر تجربه خوبی بود . همه جا تمیز بود و هیچ بوی بدی هم نمی اومد نزدیکهای ظهر کم کم بازدید کننده ها یکم بیشتر شدند ما هم بعد دیدن حیونات رفتیم کنار دریاچه و کلی عکسهای قشنگ گرفتیم و ساعت ۱ ظهر از اونجا خارج شدیم . خوبی اینجا این بود که اولا داخل شهر بود و به هتل نزدیک که خیلی راحت وبا هزینه کم تونستیم اینجا رو ببینم و از طرف دیگه کلا ۳ ساعت وقتمون رو گرفت و ما نه خسته شدیم و بلکه کل بعد از ظهر و شب رو وقت داشتیم که طبق برناممون عمل کنیم.

چند تا عکس از باغ وحش دیوزیت

از همون جا تاکسی گرفتیم و رفتیم هتل ساعت ۱٫۵ بود و ما تصمیم داشتیم برای خرید بریم محلی به نام Bo Bae Tower که شنیده بودیم خیلی برای خرید عالیه تا اینجا سفر خودم هیچ خریدی که باب میلم باشه انجام ندادم و گفتیم خریدهامون رو از همین Bo Bae Tower انجام بدیم .

از هتل آسیا که خارج می شین سمت راستتون حدودا ۲۰۰ الی ۳۰۰ متر جلوتر یک رودخونست که روش پله برای رفتن بهBo Bae رفتیم زیر پل کنار رودخونه که با قایقهای مسافر بری بریم اونجا از اونجا یک ایستگاه فاصله داره و کرایه هر نفر ۱۰ بت بود که خود همین قایق سواری هم لذتی داشت وتو قایقی که سوار شدیم کلی توریستهای اروپایی بودند که نمی دونم از کجا می اومدن و کجا می رفتن شاید هم تنها برای قایق سواری تو رودخونه ای داخل بانکوک و لذت بردن از تماشای خونه های خیلی کوچیک و قشنگ و شاید هم خونه هایی که اصلا به نظر نمی رسید کسی بتونه تو همچین جاهایی زندگی کنه و کنار رودخونه بودند!! سوار قایق شدند .

ما به کسی که پول جمع می کرد گفتیم Bo Bae Tower می خوایم پیاده شیم اون هم نگه داشت و به همراه چند نفر دیگه پیاده شدیم .

Bo Bae Tower برج بزرگی جلومون بود که کنارش پر لباس فروشی های مختلف بود رفتیم داخل اول از همه چشممون به فروشگاههای لوازم نوزاد افتاد که هر چی لازم بود برای نوزداد و کودک توش داشت با جنسهای خوب و قیمتهای مناسب یک خواهرزاده جدید تو راه داشتم که یک ماه دیگه به دنیا می اومد. و اولین خریدمون کلی لباس و جوراب و پتو و وسایل نوزاد بود و چند تا لباس دخترونه کوچیک و قشنگ و با کیفیت . همین اول از اینجا خوشم اومد و گفتم می تونم کلی خرید داشته باشم در ضمن اینجا تا ساعت ۶ بعد از ظهر بازه و زود بسته می شه ما هم عجله کردیم و تند تند خرید می کردیم .

تی شرت های خیلی خوشکل و شلوارک های خیلی خوب با جنسهای عالی خریدم و همسرم هم لباسهایی که دوست داشت و برای سوغات هم برای چند نفری از اینجا خرید کردیم.

اینجا جای خوب برای خرید لباس و کفش و وسایل نوزاد . لباسهای دخترونه و پسرونه زیبا و قشگ و لباسهای زنونه و مردونه البته لباس مجلسی نه تو مایع های تی شرت و شلوارک و پیراهن و شلوار. از اینجا خیلی خوشم اومد و پیشنهاد می کنم حتما برید خیلی بهتراز پتونم و بازارهای اطرافشه و از لحاظ کیفیت اجناس- قیمت- و شکیل بودن خیلی خیلی مناسب بود.

مخصوصا اگه کلی بخواین خرید کنین که قیمت خیلی پایین تر می یاد.

ساعت که ۶ شد همه داشتن تعطیل می کردند ما هم با کلی خرید با همون قایق ها برگشتیم هتل به همین راحتی موقعیت هتلمون خیلی عالی بود و به همه جا به راحتی دسترسی داشتیم از قایق که پیاده شدیم از کنار رودخانه زیر پل موزهای سبز کوچیکی بود که حدودا ۲۰ تا موز رو خریدم ۲۰ بت که خوشمزه هم بود . اومدیم هتل وسایل ها رو گذاشتیم نهار خوردیم و دوباره رفتیم بیرون برای رفتن به محله چاینا تاون.

سوار تاکسی شدیم و رفتیم مسیر به نظر یکم دور بود ولی ترافیک نزدیک چاینا تاون زیاد بود و ما همون نزدیک دیگه پیاده شدیم و خودمون رفتیم بقیشو سریع تر رسیدم .

اون تاریخی که ما اونجا بودیم ۲ روز بعدش سال نو چینی ها شروع می شد و بهمین خاطر تو بانکوک همه جا آذین بسته شده بود با فانوسها و پارچه های زیبای قرمز وقتی وارد خیابون چاینا شدیم اینجا دیگه از همه جا بیشتر تزئین شده بود هوا هم تاریک شده بود و خیلی خیابون قشنگ شده بود و چقدر شلوغ بود سریع یاد ۲ شب عید نوروز خودمون افتادم که همه در حال خرید شیرینی و شکلات و آجیل هستند و خرید عید می کنن . اینجا هم اینجوری بود .

تو خیابون پر بود از دستفروشهایی که انواع شیرینی و شکلات . میوه ای خیلی تمیز و شیک مثل گیلاس و انگورهایی بود که هر کدوم اندازه یک گردو خیلی بزرگ بودند و که آدمورو وسوسه می کردند ما هم خریدیم .

یک تنقلاتی داشتند که با برنج درست می شد که فروشنده زن چینی به ما داد تست کردیم به صورت مکعب مانند بود خوردیم دیدیم خیلی خوشمزست و یک بسته گرفتیم ازش همچنین یک چیزهای دیگه بود که با مخلوط کنجد و بادام زمینی که داخل شیره بود درست کرده بود اونا رو هم تست کردیم که خیلی خوشمزه بود که یک بسته بزرگ که نقلهای رنگی قشنگی هم قاطیش بود خریدم . که بعدا که اومدیم ایران پشیمون شدیم چرا بیشتر نخریدیم!!

داخل یک بازارچه ایی رفتیم که کلی خورنیهای عجیب و غریب داشتن که اصلا نمی دونستیم چی هست مثلا پلاستیک هایی رو پر کرده بودند از چیزهای کرم رنگی که پف کرده بودند پرسیدیم هم باز نتونستیم بفهمیم . ولی دیدن اونهه مردم چینی در حال خرید شب عیدشون خیلی جالب بود .

تو خیابون هم جا به جا صندلی گذاشته بودند و مردم داشتند غذاهای مخصوص خودشون رو می خوردند!!!

از این دمپایی های اژدهایی هم خریدیم که خیلی باحالن و همه خوششون اومد

اینا هم غازهای سرخ شده اند که به نظر خوشمزه می یان ولی ما نخوردیم!! چون از اون روزی که اون غذای بد بورو مزه کردم شجاعتم رو برای تست کردن غذاهاشون از دست دادم

مغازه هایی بزرگی بود پر از انواع وسایل ساخت چین همچون مجسمه های خیلی بزرگ و زیبا و فنجان قوری های چینی وتزئینی های خوشگل و نفیس و خیلی چیزهای دیگه که من یک مجسمه اژدها به عنوان نماد و یادگاری از این خیابون گرفتم که خیلی قشنگه. از چاینا تاون هم خیلی خوشم اومد و به رفتنش می ارزید.

رفتیم تا خیابون بالایی که سوار تاکسی بشیم برگریدم ولی چند تا تاکسی که ازشون خواستیم ما رو ببرند هتل حاضر نشدند از تاکسی متر استفاده کنند و قیمت بالا می گفتند . یکم رفتیم جلوتر چند تا معبد بزرگ رو دیدیم و یک جا دیگه مثل دروازه مانند که به سبک دروازه های چین ساخته شده بود قشنگ بود و عکس گرفتیم . آخرش هم با یک توک توک توافق کردیم و برگشتیم هتل که خیلی هم خوب بود توک توک سواری تو این هوای خوب .

رسیدیم هتل خسته هم شده بودیم من وقت نکرده بودم از استخر هتل استفاده کنم که تو هم طبقه ایی بود که اتاق ما بود وقت هم یک ربعی بیشتر نداشتم چون دیگه تعطیل می شد برای همین سریع لباس عوض کردم ورفتم شنا که خیلی آبش سرد بود یک دوری شنا کردم و برگشتم تو اتاق ولی استخر تمیزی بود.

وسایلهامون رو همه رو جمع کردیم و آماده گذاشتیم کنار چون فردا صبح باید اتاق رو تحویل می دادیم و می رفتیم پاتایا.

روز پنجم – پاتایا

قسمتی از پارک مزرعه تمساح ها بود که کلی تمساح های بزرگ و کوچیک توش بودند و جالب بود از نزدیک دیدین اونها. تو یک قسمت دیگه چند تا فیل بودن که با پرداخت مبلغ ۱۰۰ بت با هاشون می شد عکس بگیریم . من هم رفتم کنارش و با خورطومش منو بلند کرد و همسرم عکس انداخت ازم چند تا خودشون هم با دوربین جدا عکس می گرفتند.

جای دیگه خرس و ببر و توله ببر بود که می شد باهاشون عکس انداخت و برای هر کدوم جدا باید ۱۰۰ بت می دادی یک ببر سفید خوشکل بود که برا اون باید ۲۰۰ بت می دادی .

همسری با توله ببره عکس گرفت در حالت دادن شیر منم با یک ببر خیلی بزرگ و زیبا که نشستم کنارش و دستمو پشت گردنش گذاشتم و عکس گرفتم تجربه خیلی جالبی بود که ببری رو لمس کردم از نزدیک و هیجان انگیز. البته گردن ببر رو با زنجیر بسته بودند .

ببر سفید

این صحنه اونجا برام جالب اومد و مخصوص شما دوستان عزیزم عکسشو گرفتم . ببیند این ببر بیچاره چقدر پکره که بستنش و نمی تونه همچین لقمه چرب و نرمی رو بخوره و نوش جان کنه .(دلم براش سوخت)

قسمت دیگه جایی بود که کنار دریاچه مانندی ساخته بودند و پر از تمساح بود و توریستها می تونستند با خرید یک مرغ درسته مرغ رو با چیزی شبیه قلاب رو آب نگه دارند و تمساح ها جمع می شدند و یک دفعه با یک حرکت خیلی سریع می پریدند و مرغ رو می گرفتند . اصلا خوشایند نبود تصور این که کسی بیوفته تو این آب !!!

تصور کنید آدم بیفته تو این آب چی می شه

سر ساعت ۱۰:۳۰ اگه اشتباه نکنم شو کروکدیل ها آغاز شد که اون هم به نوبه خودش جالب و دیدنی بود . و در آخر می شد پشت تمساح ها بشینی و عکس بگیری !! که من عکس نگرفتم و الان پشیمونم .

اینم یک دختر بچه آلمانی بامزه

بعد نمایش باز از قسمت دیگه پارک که پر بود از سنگهای که خیلی شکلهای زیبایی داشت و قدمت طولانی داشتند و درختان و گیاهانی زیبا تر دیدن کردیم و عکسهای خیلی خوشکلی گرفتیم .

موقع خروج عکسهایی که ازمون از فیل و ببر گرفته بودند بزرگ چاپ کرده بودند که ما دوتاش رو به قیمت هر کدوم ۲۰۰ بت خریدیم که قشنگ شده بود و از پارک خارج شدیم .از این قسمت برنامه خیلی خوشمون اومد و به اتفاق همراهامون راهی پاتایا شدیم . تو اتوبوسمون یک گروه ۴ نفره آقا مجرد بودند که یک پیرمرد ۷۰ ساله یک آقا حدودا ۵۰-۶۰ ساله که باهاش دوست شده بودم به همراه دو همراه جون تر ۳۰و۴۰ ساله بودند که اختلاف سنی این گروه برامون جالب بود ! و در ضمن به غیر از اون پیرمرده و پسر جون تره اون دوتا دیگری خیلی باحال بودند و تو پاتایا با هم دوست شدیم و اینجا تنها خواستم یادی ازشون کرده باشم هر جا هستند شاد و سلامت باشند.

مقصد بعدیمون کارخانه جواهر سازی جیمزگالری بود که طلا و جواهرات خیلی زیبا همراه با نمایش استخراج طلا و جواهر و ساخت اونها رو دیدیم .

خرید هم می تونستیم کنیم که اولا در درجه اول پولشو نداشتیم!! ثانیا قیمتها بالا بود و ضریب اطمینان پایین .

در ضمن در جیمز گالری با انواع نوشیدنی ها به انتخاب خودتون به رایگان ازتون پذیرایی می کنند می تونید استفاده کنید .

دوباره سوار اتوبوس شدیم و در اینجا تورلیدرمون عوض شد و درباره پاتایا و تورهایی که می تونستیم انتخاب کنیم صحبت کرد برامون. ما هم تنها برای امشب بلیط آلکازار شو چون در قسمت VAP بود و ترانسفر داشت به قیمت هر نفر ۲۵ دلار گرفتیم .وارد پاتایا شدیم و ابتدا رفتیم رستوران پردیس برای صرف نهار با کوپن هایی که داشتیم یک نهار خوشمزه خوردیم و رفتیم سمت هتل آسیا پاتایا . ابتدا همراهامون که هتل هاشون داخل شهر بود پیاده و اسکان داده شدند و تنها ما دونفر موندیم و اون چهار تا آقا که رفتیم آسیا پاتایا هتل مرکز شهر نبود و فاصله داشت نه خیلی زیاد ولی از لحاظ منطقه عالی بود .

تو مسیر از پاتایا و شهرش و مناظرش خیلی بیشتر از بانکوک خوشم اومد و یک شهر توریستی کامل بود.

رسیدم به هتل آسیا پاتایا asia pattaya hotel و لیدرمون اونجا منتظر بود اتاقهامون رو گرفتیم که البته پشت به دریا بود و رو به زمین گلف که منظره قشنگی داشت و در طبقه سوم بود . برای اتاق های رو به دریا باید مبلغ بیشتری رو پرداخت می کردیم . در ضمن برای ایرانی ها اتاقهای طبقه سوم و پنجم رو اتاق هایی که رو به زمین گلف بود تو سرویس های دستشویش شیر آب گذاشته بودند که یک مزیت بود و اتاقهای رو به دریاش اینجوری نبود .

محوطه ورودی هتل – پشت زمین گلف بود

لابی هتل asia pattaya hotel

وارد اتاقمون شدیم نسبت به آسیا بانکوک اتاقهای ساده تر و قدیمی تر بودند اما تمیز .(در ضمن در داخل اتاقها همانند هتل آسیا بانکوک کتری برقی – آب آشامیدنی – چای و نسکافه هم بود )

وسایلهامون رو گذاشتیم و رفتیم بریم کنار ساحل و محوطه رو به دریا هتل که وقتی وارد محوطه هتل شدیم به انتخاب این هتل به خودمون تبریک گفتیم . ویو و منظره هتل عالی یک استخر بزرگ و تمیز و محوطه گل کاری شده خیلی خیلی زیبا و بهتر از اینها منظره ساحل و ساحل اختصاصی هتل که از پله های خوشکلی که سرتاسرش درخت و گلهایی استوایی بود پایین اومدیم و وارد ساحل با شنهایی نرم و سفید و آب تمیز و زلالی شدیم . بهتریم کار تو اون بعداز ظهر شنا بود و من سریع رفتم تو آب و یک شنای اساسی کردم که خیلی چسبید . دو تامون خوشحال که این هتل رو انتخاب کردیم و همون بعد از ظهر کلی عکسهای خوشکل گرفتیم .

چند تا عکس که همون عصر از محوطه و ساحل گرفتم

خلاصه رفتیم بالا و یک کم استراحت چون ساعت ۷٫۱۵ می یومدند دنبالمون و اولین نفر هم سر ساعت دنبال ما اومدند برای رفتن به آلکازار شو .و ما تندی رفتیم پایین و با یک ون رفتیم تو شهر از ۲ تا هتل دیگه چند نفر ایرانی دیگه سوار شدند و ساعت ۸ وارد ساختمونی که آلکازار شو اونجا برگزار می شد شدیم که دقیقا تو مرکز شهر هم بود . بلیط ها رو که روش شماره صندلی خورده بود گرفتیم و در ردیف دوم نشستیم جامون خوب بود .

نمایش شروع شد با رقصهای مختلف از کشورهای مختلف و طراحی صحنه خیلی زیبا و عالی که با هر رقصی سریع عوض می شد شو جالبی بود و خوشمون اومد . برای ایرانی ها هم آهنگ امشب شب مهتابه رو اجرا کردند که با ابراز احساسات ایرانی ها همراه بود.

اجرا آهنگ ایرانی با صدای لیلا

بعد اتمام شو همه هنرمندها تو محوطه بیرون با توریستها عکس می گرفتند و تنها چیزی که براشون مهم بود پول بود و اگه پولی در کار نبود از اون لبخندهاشون هم هیچ خبری نبود!!

عکس زیر در حال پول گرفتن برای عکس و دعوا کردن سر پول با هم !! خیلی از عکسها رو به خاطر بعضی مسائل نمی تونم بذارم !! این دو تا برای نمونه فقط

تو این مدت که تایلند بودیم به این نتیجه رسیدیم که این مردم هر کاری رو تنها برای پول انجام می دهند درغیر این صورت رفتاهای زشتی رو ازشون می بینید و این متناقص با تعریف هایی بود که ما از اینها شنیده بودیم .

بعد اجرای نمایش برای ساعت ۲۲با دوستامون الهه و حمید که یک رو از ما جلوتر اومده بودند پاتایا قرار گذاشتیم تو مرکز خرید رویال گرند پلازا همو ببینم که خودمون رو زودتر رسوندیم اونجا که تو خیابون ساحلی بود و نزدیک خیابون وایکینگ استریت مرکز خرید بزرگی بود با کلی فروشگاه که اینو بگم که بنده تنها به خاطر رفتن به بخش ترسناک یا همون HAUNTED ADVENTURE که در طبقه بالا این مرکز خرید بود امومدم اینجا و چون همسری از هیجان و ترس خوشش نمی یاد گفتم با این دوستامون که مثل خودم بودند بریم و اینجا رو تجربه کنیم . الهه و حمید اومدند و با هم رفتیم همون KFC جلو رویال گرند و شام خوردیم بعد یکم تو مجتمع دور زدیم و به اصرار من رفتیم بالا همون اول HAUNTED ADVENTURE دیدیم و خوشحال سریع رفتیم بلیط رو برای هر نفر ۴۸۰ بت گرفتیم . همسری نیومد و ما سه نفر به اتفاق ۲تا دختر و یک پسر روس به یک تکه طناب به اتفاق یک آدم وحشت ناک جذاب همون که تو عکس کراوات قرمز زده سوار یک آسانسور مانند چرخون گرد شدیم و وارد یک محوطه کاملا تاریک شدیم و…..

درباره این مجموعه دوست عزیزم عسلی صاحب وبلاگ سفرجویان خیلی کامل و عالی توضیح داده که بنده هم بعد از خوندن مطالب ایشون وسوسه شدم حتما اینجا رو برم دوستان می تونند این پست رو بخونند البته با اجازه از بام و عسلی عزیز

http://www.safarjooyan.blogfa.com/post-23.aspx

یک پیشنهاد بهتون می کنم که برای رفتن به اینجا سعی کنید آخر وقت مثل ما نندازید که هنرمند های ترسناک اونجا خسته باشند و زیاد حوصله ترسوندن شما رو نداشته باشند ترجیحا اول وقت بروید اگه می خواین زیاد بترسید!!

واینکه اگه پست بالا رو خوندید دقیقا می دونید چه اتفافهایی قراره براتون بیفته و اگه اهل هیجان هستید به نظرم مطلب رو نخونید یا اگه خوندید برای همراهاتون تعریف نکنید و اجازه بدید کلی بترسند !!! هر جور میل دارد!

ساعت نزدیک ۱۲ بود و ما از اونجا خارج شدیم و به طرف وایکینگ استریت رفتیم که انتهای همون خیابون بود خیلی خیلی شلوغ بود خیابون و مردم در حال گشت زدن بودند برای خودشون بر عکس بانکوک که همه جا زود تعطیل می شد.

و از این لحاظ خیلی بهتر بود و به عبارتی شب زنده داری در پاتایا به معنی واقعی وجود داشت و معنی پیدا می کرد .

در این خیابون برای اولین بار یک گاری که انواع و اقسام حشرات از قبیل سوسک و کرم و عقرب و.. راسرخ می کرد و می فروخت رو دیدیم و همین یک بار بود که به چشممون خورد و من جای دیگه ندیدم با این که خیلی حواسم بود این جور چیزها رو ببینم وشنیده بودم خیلی تو تایلند از این چیزها پیدا می شه ولی ما بغیر از همین یکی جایی ندیدیم.

به وردی وایکینگ استریت walking street رسیدیم که خیلی خیلی شلوغ بود و از همه جا صدای موزیک های تند و انرژیک می یومد برای دیدین و آشنا شدن با خوش گذرونی های ملل مختلف و البته هموطنهای خودمون !و دیدن تعداد خیلی زیادی دیسکو و بار در یک خیابون با طراحی های مختلف و شیوه های جلب مشتری به روشهای گونان و……..

از خیابون وایکینگ سریع گذشتیم و به انتهاش رسیدیم . الهه سردرد شده بود و سریع یک وانت تاکسی گرفتیم و برگشتیم هتل . امروز یک روز خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت بهمون و طبق برنامه که برای خودمون ریخته بودیم پیش رفت.

روز ششم- پاتایا

باد خوبی رو کشتی می اومد و هوا آفتابی بود . برناممون این بود که بریم ساحل روسها این جزیره دو تا ساحل داره که تورها معمولا ساحل دیگه رو می برند ولی ساحل روسها تمیزتر و شاید باکلاستر باشه!!

خیلی زود رسیدم و با یک قایق به سمت جزیزه ما رو بردند . کلی تخت و سایه بون گذاشته بودند و همه در حال شنا و آفتاب گرفتن ماسه ها سفید و آب کاملا زلال

تخت و سایه بون یک جا انتخاب کردیم ردیف جلو ساحل ۱۰۰ بت شد وسایلهامون رو گذاشتیم و رفتیم تو

آب خیلی شنا اونجا جسبید و کلی حال کردیم بعد نیم ساعتی شنا از آب اومدیم بیرون و یک چیزی خوردیم و رفتیم برای عکس گرفتن ساحل خیلی تمیز و زیبا بود کلی عکس گرفتیم یک بستنی خوشمزه هم گرفتیم و تصمیم گرفتیم برای دور زدن تو کل جزیره موتور رنت کنیم .

اینم یک وسیله سرگرمی به نام بنانا(موز سواری)

اونجا کلی موتور بود که می تونستیم انتخاب کنیم موتورهای کاملا اتوماتیک که نیاز به عوض کردن دنده و کلاج نیست فقط باید گاز داد و ترمز گرفت و برای کسایی مثل بنده که زیاد تجربه سواری با موتوررو ندارند خیلی راحت و البته با دقت می تونند استفاده کنند.

یک موتور رو برای یک ساعت ۲۰۰ بت کرایه کردیم . و دوتا کلاه بهمون داد ورفتیم برای دور زدن تو جزیره .

خیلی خیلی عالی بود وقتی رو جاده که تو ارتفاع بود می رفتیم مناظر واقعا از اون بالا زیبا و چشم نواز بود و هوا عالی باد خنکی می اومد و ما همین جور جاده های زیبا رو می رفتیم .و کلی عکسهای قشنگ گرفتیم و ساحلهای دیگه جزیره رو هم دیدیم . توصیه می کنم دوستانی که اینجا می یان با موتور در جزیره دوری بزنند و حالشو ببرند خیلی راحته .

بعد از یک ساعت برگشتیم و صاحب موتور پیشنهاد داد بریم غواصی اول گفت نفری ۱۰۰۰ بت تا آخر به دو نفر ۱۲۰۰ راضی شد ولی ما گفتیم نهار بخوریم بعد می یایم . برگشتیم پیش تختمون و غذا خوردیم همسری جا زد و ترسید بیاد . خودم تنهایی رفتم پیش پسره و گفتم ۶۰۰ بت و با کلی چونه راضی شد یک موتور بهم داد و خودش با یک موتور دیگه گفت بیا دنبالم از یک جاده باریک خیلی قشنگ که فقط مخصوص موتور بود منو برد به همون ساحل دیگه موتور رو پارک کردیم و با هم رفتیم کنار ساحل چند دقیقه بعد یک قایق تندرو اومد و گفت برو سوار شو و بعد خودت با موتور برگرد.

سوار قایق شدم و تنها با اون قایق رفتم تو دریا ۰(تصورم اصلا اینجوری نبودو فکر می کردم چندین نفر باید باشن ) خلاصه رسیدیم پیش یک کشتی نزدیک یک جزیزه کوچک گفت برو بالا کشتی یکی کمکم کرد و وارد کشتی شدم ساعت حدود ۲ ظهر بود و برای غواصی کسی به غیر من نبود با چندین نفر تایلندی که اصلا زبونشون رو نمی فهمیدم از جو اونجا خوشم نیومد یک جوری بود . با اشاره گفتن لباسهاتو در بیا ر به تصور این که لباس خاصی رو باید بپوشم لباسام رو در آوردم و کیف کمری رو هم که توش پول داشتم و دوربین و موبایل رو هم دادم به اونها ولی تنها باید یک کفش پلاستیکی رو پام می کردم و یک دستکش بافتنی نسبتا کلفت هم تو دستم کردم اگه نخواستین لباسهاتون رو عوض کنید با شولوارک و تاب هم می شه رفت تو آب . پسره کلی به من اشاره می کرد و حرف می زد و با دست به گوشهاش اشاره می کرد ولی من اصلا متوجه نمی شدم منظورش چیه و فقط می گفتم بریم برای غواصی.

خلاصه دیدم یک استوانه دایره شکل شیشه ایی بزرگ که یک لوله ایی بالاش بود گذاشتن تو سرم که تهش تا گردنم می اومد با همین کلاه تو سرم یک پسری که لباس غواصی تنش بود دستم رو گرفت و گفت از پلهای نرده ایی که داخل دریا می رفت برم پایین اینجا یکم راستشو بخواین ترسیدم فقط به خاطر محیط که تنها اونجا بودم و هیچ زبون اونا رو نمی فهمیدم ولی کاریش نمی شد کرد و رفتم پایین همون لحظه از بالا داخل استوانه رو با هوا پرکردم و من سرمو بردم تو آب تو این حال فشار خیلی زیادی به گوشهام وارد شد (و تازخ منظور اشاره پسره به گوشهاشو فهمیدم )همین جور پایین رفتم و اون پسره غواص هم باهام بود و دستمو گرفته بود از گردنم آب بالاتر نمی اومد با این که کامل زیر آب بودم تا حالش هیچ چیز لذت بخشی نبود…

پام رسید به کف دریا و دیگه فشاری هم رو گوشهام نبود و حالا کم کم به اطرافم نگاه می کردم رو کف دریا راه رفتم ماهی های کوچیک و بزرگ رو می دیدم . پسره دستم رو گرفته بود و با خودش جلوتر می برد تا رسیدیم کنار یک تخته سنگ مرجانی دیدیم از تو جیبش تکه های نون در آورد و با اشاره گفت با دستم که دستکش داشتم نون ها رو بگیرم و اشاره می کرد نون رو که گرفتم دستم رو باز نکنم و تو این لحظه با یکی از جذابترین و زیباترین تجربه زندگیم روبرو شدم با اشاره دوست غواص ته دریا زانو زدم و راحت نشستم همین لحظه هزارن ماهی رنگ و وارنگ و کوچیک و بزرگ به سمتم اومدن و از دستم نون می گرفتن خیلی راحت می شد با دستم بگیرمشون و لمسشون کنم خیلی خیلیییییییییییییی باحال بود این صحنه ها و داشتم به تمام معنی لذت می بردم . دوست غواصم هم با لبخند یک گوشه ایی نشسته بود و حرکات آکروباتیک انجام می داد داخل آب برا خودش . خلاصه بعد یک ربعی اشاره کرد که بریم ماهی ها خیلی دستم رو نوک می زدند … بلند شدم و راه افتادیم و رسیدیم زیر کشتی و از همون پله ها بالا رفتیم و با کمک بقیه وارد عرشه کشتی شدم . برعکس اومدنم که به همه چیز مشکوک بودم و از اومدنم داشتم پشیمون می شد ولی حالا اصلا اونجوری نبودم و خنده رو لب و خوشحال از این که اینجا اومدم لباسهامو پوشیدم و کیفم رو گرفتم از دوست غواصم با خنده خداحافظی کردم و با همون قایق منو برگردوندن لب ساحل . پول همرام یک ۵۰دلاری بود که باید چنجش می کردم پولم رو به بات تبدیل کردم (در ضمن اینجا دلار رو کمتر بر می دارند سعی کنید بات همراهتون داشته باشید . تو این ساحل هم پر بود از رستوران و فروشگاههای ساحلی . اومدم سمت موتور و از همون راهی که اومدم برگشتم به سمت ساحل روسها ۶۰۰ بت رو به پسره دادم ولی گفت باید ۲۰۰ بت هم برای موتور بدی من هم چون از غواصیم راضی بودم باهاش چونه نزدم با این که قبلا اینو نگفته بود و ۲۰۰ بت رو بهش دادم و برگشتم پیش همسری که رو تخت دراز کشیده بود و خیلی نگرانم شده بود چون یک ساعتی بیشتر طول کشید . یکم استراحت کردم و دوباره رفتم شنا و برای ساعت ۴ آماده شدیم برگردیم . خواستیم جت اسکی هم سوار شیم که به خاطر خستگی بی خیالش شدیم تو اینجا ساعتی فکر کنم ۳۰الی۴۰ هزار بود که ولی می ارزید که سوار شیم برعکس شمال که ساعتی ۱۲۰ هزار تومنه . پیشنهاد می کنم اگه تو ایران سوار نشدید حتما سوار شید که اینم خیلی هیجان داره و لذت بخشه و صد در صد راضی خواهید بود البته مراقب باشید و احتیاط کنید و خیلی زیاد باهاش نمایش ندید!!

ساعت ۴ با نشون دادن بلیط هامون سوار کشتی شدیم و برگشتیم پاتایا می خواستیم امروز بالن هم سوار شیم که تعطیل شده بود . روز خیلی خوبی بود و لذت بخش

( برای رفتن به جزیره لباس مناسب مثل شلوارک و تاب و همین طور کرم ضد آفتاب و کلاه و عینک و وسایل شنا و دمپایی که باهاش بتونین تو آب هم برین و مقداری خوراکی همراه داشته باشید پول به اندازه بردارید و بار اضافی با خودتون نیارید رستوران با غذاهای دریایی و مرغ و…. زیاد داره ولی قیمتاش بالاتره نسبت به پاتایا . پیشنهاد می کنم تو جزیره موتور رنت کنید – جت اسکی برید و غواصی رو هم حتما برید که برای من از همه بهتر بود و خیلی خوشم اومد و خاطره خوبی برام باقی گذاشت

رسیدم به اسکله مقداری نوشیدنی و خوراکی خریدم و یکم پیاده رفتیم بعد با یک موتور رفتیم هتل خیلی خسته بودیم و خوابیدم . ساعت ۱۰٫۵ از خواب بلند شدم و رفتم وایکینگ استریت و چند تا دیسکو هم گذری رفتم مثل میکس و …. چقدر شلوغ بود!! و آدمهای جورواجور …..

ساعت ۲ برگشتم هتل .

روز هفتم-پاتایا

امروز پنج شنبه است و برنامه داشتیم بریم پارک آبی پاتایا Pattaya Park که به هتل ما هم نزدیک بود . با دوستامون قرار گذاشتیم که بعد صبحونه با هم بریم ما ساعت ۸ اومدیم پایین و صبحانه رو در فضای باز و قشنگ هتل خوردیم وقتی تموم کردیم تازه دوستامون اومدن من هم از فرصت استفاده کردم و یک شنای حسابی تو استخر تمیز هتل کردم تا دوستان ما در کمال خونسردی صبحونشون رو میل کردن !

عکسهایی از هتل

دوستامون امروز باید برمی گشتن ایران و برگشت ما فردا بود به همین خاطر وسایلهاشون رو تو اتاق ما گذاشتن و ساعت ۹٫۳۰ یک تاکسی گرفتیم و رفتیم پارک آبی پاتایا . ابتدا قصدمون این بود که بالای برجش رفته و سقوط آزاد رو که از بالای برج به صورت تکی یا دوتایی یا با کابین امکانش بود تجربه کنیم . به همین خاطر بلیط رو از همون طبقه زیری برج که خودش یک هتل بزرگ رو تشکیل می ده نفری ۳۰۰ بت گرفتیم و با آسانسور رفتیم طبقه ۵۵ برج . اونجا منظره زیبایی از کل شهر پاتایا و دریا رو می تونید ببینید .

اینم عکسی از بالا که پارک آبی و شهربازیش کاملا مشخصه

ما سقوط تک نفری رو انتخاب کردیم که به این صورت بود که یک چیزی مثل کمربند که به کمر و شونه ها وصل می شد به کمک مسئول اونجا می پوشیدیم و رو یک گیره اول امتحان می کردیم و بعد قلاب اصلی رو وصل میکردند و سپس سقوط از طبقه ۵۵ برج !!

اینم حمید دوستمون موقع پایین اومدن

قبل از این که خودتو بندازی پایین خیلی خیلی هیجان و یک جورایی ترس داری و فکر می کنی با سرعت زیاد از اون سیمی که بهت وصله می یای پایین ارتفاع هم خیلی زیاد بود و درجه شیب سیم هم بسیار زیاد همینطور که تو عکسهای بالا مشخصه . من نفر اول رفتم ولی بر خلاف تصورم خیلی آروم اومدم پایین . اگه دوستان رفتن همون تک نفری رو سوار شن فکر کنم دو تای دیگه مخصوصا تو کابینش خیلی مسخره باشه !! ولی روزهایی که هوا خوب نیست و باد می یاد اجازه سوار شدن رو نمی دن و فکر کنم فقط کابین رو می شه سوار شده . پس اینم مد نظر داشته باشید برای رفتن به اونجا.

رسیدم پایین و قبلش ازم چند عکس گرفتن بعد من همسری و دوستان هم اومدن اونا هم با نظر من موافق بودن . عکسامون قشنگ شده بود همگی عکس ها رو اگه اشتباه نکنم هر کدوم ۱۰۰ بت خریدیم .

در طبقه بالای برج هم رستوران گردونش بود که تورها اونجا می برند و حدودا ۴۰-۵۰ هزار تومن می گیرن که غذاش سلف سرویسه ولی کسی از دوستان و آشناها که قبلا رفته بودن اونجا به ما پیشنهاد نکردن بریم و گفتن غذاهاش برا خودشون خوبه ما هم نرفتیم .

بعد رفتیم سمت پارک آبی که زیاد هم به نظر جالب نبود و و تنها ۶ تا سرسره آبی داشت و بقیش استخر ولی آبش تمیز و استخرهاش قشنگ بود . قبلش یک شهربازی بود که سه چهار تا وسیله بیشتر نداشت ما هم سوار نشدیم و رفتیم داخل پارک ۱۰۰ بت ورودیش بود . دو تا تخت انتخاب کردیم اول رفتیم سوار سرسره بلنده شدیم که خیلی بد بود و خیلی سریع و با سرعت منو تا پایین آورد و وقتی تو استخر با چنان سرعتی شلپ افتادم که کفتم ضربه خورد و یک جورایی انگار پیچ خورد!! کلی درد داشتم ولی سریع یکی ازنجات غریق ها اومد سمتم و دکتر رو هم خبر کرد شونمو با درد تکون دادم خودم و جا افتاد ولی درد بدی داشت . به اونها هم گفتم مشکلی نیست و رفتند ولی از عکس العمل سریشون خوشمون اومد . بعد از مدتی دردشم کم شد و تو استخرها شنا کردیم و در ضمن کلی عکس گرفتیم .

درباره پارک آبی پاتایا که اصلا قابل مقایسه با پارکهای آبی دبی و حتی ترکیه هم نیست نظرم اینه که برای وقت گذرونی برای یک نصف روز از صبح تا ظهر خوبه و این که خودتون بدون خرید تورش تشریف ببرید که خیلی ارزون تر در می یاد .

یک ساعتی اونجا بودیم و بعد از این تاکسی های وانتی گرفتیم و برا نهار رفتیم به رستوران پردیس تو راه داخل شهر یک دفعه پسرعمه خودمو دیدیم که تو پاتایا رستوران داره و قرار بود فردا برم بهش سر بزنم . که بیرون کنار رستورانش بود براش دست تکون دادیم و اون هم ما رو دید و شناخت و خندید . خوبه آدم یک فامیلشو تو کشور غریب ببینه .

نهار رو تو رستوران پردیس خوردیم و از دوستامون که شب پروازشون بود خداحافظی کردیم یا یک موتور رفتیم برای دیدن و خرید از فروشگاه LOTUC لوتوس یک جورایی خریدههامون رو گذاشته بودیم برای امروز .

کلا در دو طبقه بود که از طبقه اولش که خوشمون نیومد ولی طبقه بالا که سرتاسر یک فروشگاه بزرگ بود می شد خرید کرد همه چیز از پوشاک و کفش و خوردنی و عروسک و… داشت و کیفیت جنس و قیمتها هم خوب بود . یک مقداری خرید کردیم و ریختیم تو کولمون . از اونجا امومدیم بیرون و آدرس فروشگاه لوک دود رو سوال کردیم خیلی ها نمی دونستن با این که می دونستیم تو نزدیکی هم منطقست و از رو نقشه هم نشون می دادیم که آخر سر با یک موتور رفتیم اونجا . یک فروشگاه بزرگ قدیمی بود در یک طبقه که همش صنایع دستی بود ما به قصد خرید یک تابلو چوبی کنده کاری شده بزرگ برای بالای شومینمون اومدیم اینجا . همه چیز داشت تابلوها چوبی خیلی بزرگ و واقعا قشنگ با قیمتهای ۲۵ الی ۳۰ میلیون تومنی یا بیشتر .

خیلی با ظرافت تمام چوبها رو به شکل درخت و میمون و فیل و….. تراشیده بودن

مبلمان کامل کار دست و خیلی بی نظیر . و هر چی از صنایع دستی که فکرشو کنید . من و همسری از یک تابو که شبیه سیمرغ بود و کامل با دست کنده کاری شده بود و اندازش هم همون چیزی بود که مدنظرمون بود خوشمون اومد و ۳۱۰۰ بت خریدمش . به غیر اون یک گلدون چوبی کنده کاری خیلی قشنگ که چوبش هم بوی خیلی خوبی می داد چند تا ظرف چوبی زیبا و یک تابلو که برش یک تنه درخت بودو داخلش ۳ تا فیل رو در آورده بودند و اندازش یک متری میشد رو خریدم .

خیلی چیزهای قشنگ دیگه هم بود که دستامون جا نداشت همون جا هم گفتم اینا رو چطوری با خودمون ببریم تو چمدونها هم که جا نمی شد . خلاصه خریدمون رو کردیم و من راضی از تابلو سیمرغی که گرفتم (البته اختلاف نظر داریم که این طاوسه یا سیمرغ ) اونجا هم برامون بسته بندیش کردن .

من جای دیگه برای صنایع دستی نرفتم که بتونم قیمتها رو مقایسه کنم و چون بهم برای خرید اینجا رو پیشنهاد دادن ولی در کل اینجا تنوع جنس خیلی زیاد بود و قیمها هم مناسب بود .

یک تاکسی گرفتیم و رفتیم هتل مسیر هم طولانی بود ساعت ۶٫۵ بعد از ظهر بود وسایلو گذاشتیم تو اتاق و دوباره اومدیم بیرون با یک موتور رفتیم مرکز خرید اوت لت Outlet و لوتوسLotus که بهم وصل بودن و اونور شهر پاتایا بود که ما تا حالا نرفته بودیم. وقتی رسیدم اول فروشگاه لوتوس رفتیم که مثل همونی بود که ظهر رفتیم و باز یک مقدار خرید کردیم بعد اومدیم اوت لت که چند جا که قیمت کردیم خیلی جنساس گرون بود و ارزش خریدن هم نداشت و ما دیگه بی خیال کشتن توش شدیم خیلی هم بزرگ نبود .

دوباره برگشتیم لوتوس که برای خرید از چند تا مرکز خریدی که تا حالا رفتیم به غیر از Bo Bae Tower بهتر بود و می شد جنسهای شیک رو به قیمت خرید بعد خرید رفتیم بستی خیلی خوشمزه ایی خوردیم و برگشتیم هتل .

داخل هتل یک گشتی زدیم و وسایل هامون رو جمع کردیم و ساک رو بستیم که برا فردا آماده رفتن باشیم .

منبع: بیا تا برویم..

21 thoughts on “تایلند(بانکوک، پاتایا)-۲۰۱۰

  1. مجید گلپا says:

    بی نظیر.دوست داشتنی.کامل.بدون نقص.زیبا.استثنایی.تکرار نشدنی و وحشتناک خوب نوشتی. به خاطر قلم زیبایت دستتو میبوسم. منم این سفر رو رفتم شما هم رفتی من چی دیدم شما چی دیدی کور بودم انگار. ۰۹۳۵۵۰۵۸۷۸۷ مجید

  2. بابك says:

    بسیارکامل و باحوصله نوشتید.
    ممنون که به خاطر کسایی که نمی شناسید اون ها رو وقت گذلشتید و این خاطره های زیبا و تجربیات مفیدتون رو نوشتید.
    ما که دفعه اول هست که می خواهیم بریم حتما از سفر نامه شما استفاده می کنیم.(پرینت گرفتیم۶۷ صفحه شد!)

  3. پارمیدا says:

    چه جالب من خودم ۶ساله بودم به مالزی تایلند وبانکوک و پاتایا سفر کردیم وهمینطور قشنگ و زیبا بود.

    اما الان ۱۰ ساله هستم بابام هم این عکس ها رو گذاشته تو فیس بوک.

    و همین طور اون ببره خدا رحم کرد به بابام چون قبل از اینکه بابام بشینه کنار اون وعکس بگیره یک غرش خیلی خیلی بلند کشید و نزدیک بود از عصبانیت بابام رو یک لقمه ی چپش کنه.

  4. hoodad says:

    خانمها آقایون ! این دوستمون خیلی خوب در مورد همه چیز توضیح داده و سفرنامه ایشون در کمال صداقت و واقعیته من خودم به تایلند سفر کرده ام و تمام جزییات را شما تو این سفرنامه به صورت دقیق مطالعه میکنید .. واقعاً دستت درد نکنه دوست من

  5. مهدي says:

    دوست عزیز واقعا زیبا از سفرت تعریف کردی..من ۲ بار رفتم تایلند ولی وقتی سفرنامت رو خوندم دقیقا خودمو اونجا حس کردم…عالی بود .امیدوارم همیشه شادو سلامت باشی با خوانوادت.

  6. عليرضا says:

    دوستان گلم من سه بار تنها رفتم یک بار هم با همسر عزیزم
    در همه شرایط لذت بردم به حدی که واقعا چیزی نمیتونم بگم از زیبایی ها و تجربه های تایلند فقط میگم از دست ندین دیدن اونجا رو 🙂

  7. آمنه says:

    عزیزم واقعا ازت متشکرم
    خیلی عالی بود، واقعا لذت بردم، ایکاش بجای پاتایا پوکت رفته بودی تا من با اونجا هم آشنایی کامل پیدا کنم

  8. عسلي says:

    سلام
    دوستان می تونید منبع اصلی این سفرنامه دوست عزیزم بهرام رو تو وبلاگش ببینید
    اینم آدرس ویلاگش
    http://www.biyataberavimsafar.blogfa.com/

    پاسخ:
    لینک نویسنده در انتهای سفرنامه درج شده بود دوست عزیز. ممنون از اطلاع رسانی مجددتون

  9. نادر says:

    خوش به حالشون ما جوانا رو ببین مملکتمون دست مشتی ادم خور افتاده گناه ما چی بود ؟به دنیا اومدن در زندان ایران  

  10. میلاد says:

    من سال ۹۰ رفتم تایلند ( بانکوک -پاتایا) با دلار ۱۰۰۰ تومنی الان آرزوم شده دوباره برم .. یهنی عالیه خدایی دوست دارم برم اقامت بگیرم اونجا بمونم همه چی ارزون و راحت بود .. عشق و حال به معنای واقعی .

  11. ترلان says:

    بسیار عالی و زیبا بود. دو روزه داشتم مطالعه می کردم. واقعا لذت بردم. فقط دوست عزیز اگه سعی کنی در سفرنامه های بعدیت کمی در نگارش و ویرایش متنها، دقت بیشتری کنی بسیار عالیتر می شود. خیلی دوست دارم بدونم شمادر حین تفریح این مطالبو تایپ کردی یا آخر شب و یا در پایان سفر؟ چون خیلی دقیق و کامل توضیح داده بودی. بسیار سپاسگزارم.

  12. ابوالفضل says:

    باتشکر ازاین دوست عزیز من قبل سفر مطالب اینجا رو خوندم و رفتم تایلند والان که ۲۳ مرداد هست وتازه برگشتم۹۴ خواستم اضافه کنم اصلا سراغ غذای تایلندی نرید که غیر بهداشتی وبدمزه هست تمامشون ولی میوه ها خوبن واگه بتونید یکم بیشتر خرج کنید فقط مستقیم برید پوکت وکامل تمام سفر همونجا باشین و تا میتونین نان وسبزی بسته بندی وچای با خودتون ببرین جهت صبحانه ناهار وشام هم فقط رستوران حاتم رو بپرسید پیدا کنین بقیه رستوران های ایرانی رو تست کردم متاسفانه خیلی بد وگرون بود تورهارو هم همونجا میتونید در حین غذا خوردن از سایر ایرانی های رستوران بپرسین ومثل من گول لیدر های ایرانی هتل یا تورتون رو نخورین بلکه خیلی ارزون تر میتونین تهیه کنین راستی جت اسکی اگه سوار شدین حواستون باشه اگه خرابش کنین تا۲۵ میلیون تومن جریمه میشین که ندین میبرنتون زندان تا یکی از ایران براتون پول بفرسته توی هتل ما یه بنده خدا بود که فقط ۶۰۰ دلار خسارت جت اسکی ازش گرفتن توی شهر هم موتور سواری اگه کلاه نزارین زود جریمه میشین بخاطر جانتان هم شده حواستون باشه زنان اونجا الکی میگن کارت بهداشت دارن دیگه همه میدونن بیماری ایدز تاچند سال توی بدن مخفیه پس التماس میکنم که…..

  13. نیکی says:

    واااااااااااااای چقدر عالی بود. متن نگارش عکس ها همه عالی و حرفه ای.من چند کشور اروپایی رفتم اما راستش خیلی از سفر ب تایلند ترس و نگرانی داشتم. همه اش فکرم درگیر بود اونجا شاید۱مساله ای هست ک تا۲سال اروپا رفتن و بامشکل مواجه می کنه. و اینکه شنیده بودم اقایون ایرانی برای هدف غیر…..می رن و اسم تایلند رفتن کلا بددررفته. داشتم منصرف می شدم ک برم ک خوشبختانه ب مطلب زیبای شما برخوردم. هر چی افسوس بخوریم ک چرا برای ۱شنای راحت و رقصیدن مخصوصا واسه ما خانم ها تو ایران باید این همه رنج سفروهزینه تحمل کنیم کمه.اما الان با مطالب شما متوجه شدم ک کشور زیبایی هست و ارزش دیدن داره. کاش همه مثل شما باشیم و یادبگیریم ب جای دروغ گفتن و پز الکی دادن همدیگرو راهنمایی کنیم.من ۲۰روز ب سفرم مونده وبدون تور عازم هستم باورتون نمی شه از چند۱۰نفر ک چندین بار رفتن سوال پرسیدم همه چیزی شنیدم جز۱راهنمایی مفید! امیدوارم بتونم و برم و مثل شما سفر خوبی برام باشه و از شما هموطن خوبم یادبگیره و مطلب مفید وجدیدی اگه بود دراختیار بقیه بگذارم.باز هم ممنون از کار زیباتون

  14. نغمه says:

    بسیار عالی..هفته آینده با همسرم به بانکوک و پوکت سفر داریم
    و قسمت بانکوک خیلی بهم برای برنامه ریزی کمک کرد چون هتل و کارگزارمون یکی هستن 🙂

  15. HALIM1111 says:

    سلام
    خیلی ممنون واقعا عالی توضیح دادین.
    فقط توضیح ندادین ترانسفرهاشون به چه صورته، آقای افسری شمارو چطوری پیدا کردن؟
    من میخوام تنها برم ترس از این دارم کسی نیاد منو تا هتل راهنمایی کنه

Comments are closed.