تایلند (چیانگ مای)-۲۰۱۱

با پرواز لائو ایرلاینز به چیانگ مای پرواز کردیم. شهری در شمال غربی تایلند. برای دومین مرتبه به تایلند پا می نهادیم… بار اول دو سال قبل (۲۰۰۹) بانکوک و پوکت را دیده بودیم. بی شک بسیاری از مردم دنیا و از جمله هموطنانمان نام تایلند را با پاتایا می شناسند… اما برای من قطعا چنین نیست… این سرزمین تجسم لبخند است. تایلند کشور عجیبی ست و هنوز شناختنش برای من جاذبه دارد… بماند که تفاوت جاذبه اش برای زنی مانند من با هزاران مرد هم وطنی که به دلایل دیگر به این کشور پا می نهند، از زمین تا آسمان است… نه! مرا با دنیای آنها کاری نیست… از هر دری که وارد می شوی، این مردم را لبخند بر لب منتظر خواهی یافت و این لبخند مستقیم از عمق چشمانشان بر دنیای تو خواهد تابید. در تمام طبیعت جنوب شرق آسیا، از جاده های اطراف چیانگ مای فریبنده تر و چشم نواز تر سراغ ندارم… رویا به لطافت تمام سرک می کشد به ذهن ماجراجوی گردشگری که بی پروا خود را به طبیعت سبز شمال تایلند می افکند. چیانگ مای در حلقه گردشگران و جوانان ملتهای دیگر به دو دلیل احاطه شده است: برای گردشگران به دلیل قبیله های بومی که از برمه (میانمار) به این شهر مهاجرت کرده اند و برای جوانان به دلیل دانشگاه بین المللی مشهور CMU که به دانش آموختگی ۳ نخست وزیر تایلند و تعداد زیادی از دولتمردان آن می بالد. در لائوس یک هتل مناسب رزرو کرده بودیم و وقتی از فرودگاه مدرن و تمیز چیانگ مای بیرون آمدیم با توک توک خودمان را به هتل رساندیم.

تصویر بالا کارمند جوان پذیرش هتل را نشان می دهد. با لبخند تایلندی و احترام مخصوص آن دیار. من تا ابد تایلند را با لبخند ملیح او به خاطر می آورم…

Sinthana Resort نام مجموعه ایست که شامل هتل و یک سری اقامتگاه ارزان دانشجویی و امکانات رفاهی متعدد است. خیابان هتل درست روبروی در دانشگاه واقع شده است. این هتل از بین تعداد زیاد هتلهایی که تاکنون در آنها اقامت داشته ایم به این دلیل در ذهنم دوست داشتنی تر از بقیه مانده که در آن توجه ویژه ای به نگه داری گل و گیاه دارند و مثل یک باغ سرسبز می ماند. چند عکس زیر را از فضای هتل ببینید:

صبحانه های هتل بسیار مفصل بود. تنها نکته ی قابل ذکر، آشنایی با میوه ی لذیذی ست که در تصویر مشاهده می کنید:

Rose Apple نام فارسی ندارد؛ برای من گواراترین میوه ی استوایی است. شک ندارم از خود بهشت آورده شده…

کوله پشتی ها را که گذاشتیم، راه افتادیم تا کمی با محیط اطراف هتل آشنا شویم و بعد هم به مرکز شهر سری بزنیم. باید کمی دلار تبدیل می کردیم و آژانسی می یافتیم تا برای دیدن دهکده کارِن (قبیله ی گردن درازها) تور رزرو کنیم. از خیابان فرعی هتل که به خیابان اصلی آمدیم با انبوه دانشجویانی که در دکه های گوشه و کنار خیابان نشسته بودند غافلگیر شدیم. از هر رنگ و نژادی که در تصورتان بیاید نماینده ای بود… خیابان شاد و شلوغی ست. فروشگاهی که در تصویر می بینید آیس پک می فروشد؛ معروف ترین برند این فروشگاه در تایلند است و D-MiLk نام دارد. تعداد ظروف مخلفاتش انتها ندارد. ظروفی که در جلوی پیشخوان مشاهده می کنید فقط ردیف اول مخلفات و تزئینات آیس پک انتخابی شماست…

در چیانگ مای علاوه بر توک توک، وسیله حمل و نقل عمومی دیگری هم هست که SongThaew نام دارد و برای سهولت Red Car خوانده می شود. بسته به مسافت بین ۲۰ تا ۳۰ بات برای هر نفر، کرایه می گیرند. چیزی شبیه وانتهای مسقف هستند و بین ۶ تا ۸ نفر مسافر سوار می کنند. یک دختر امریکایی با ما سوار شد و کمی با هم گپ زدیم. یادم نمی آید رشته اش چه بود اما می گفت که این دانشگاه، رتبه ی خوبی دارد و برای درس خواندن مکان ایده آلی ست.

 

رسیدیم به شهر قدیمی… قسمتی از دیوار قدیمی شهر در تصویر پیداست.

Mornthean Temple

وقتی به این معبد رسیدیم بسته بود اما، به نظرم بعد از دیدن آن همه معبد در لائوس دیگر اشتیاق چندانی به دیدن معابد چیانگ مای نداشتیم.

بعد از کمی راه رفتن و آشنایی با مرکز شهر، از یکی از آژانس های مسافرتی، برای روز بعد با یک تخفیف ویژه تور خریدیم و بعد از خوردن شام، به هتل برگشتیم.

از آنجا که برای سفرنامه چیانگ مای، ۱۰۰ عکس انتخاب کرده ام، گزارش تصویری تور را در بخش بعدی تقدیمتان خواهم کرد. خاطرتان هست که گفتم در لوانگ پرابانگ زوج فرانسوی که ۹ ماه بود در جنوب شرق آسیا سفر می کردند، سفارش کردند که یکشنبه بازار چیانگ مای را از دست ندهیم؟ وقتش رسیده که با فضای بازار بی نظیر شهر چیانگ مای آشنا شوید:

فروشنده های بازار از ساعت ۴ بعد از ظهر کار خود را شروع می کنند و هرچه به نیمه شب نزدیک شوید بر تعدادشان افزوده می شود. این بازار از خیابانی به طول یک کیلومتر کار خود را شروع کرده و فروشندگان در چهار ردیف اجناسشان را در معرض فروش قرار می دهند. با توجه به استقبال افراد محلی و گردشگران که ترکیب خوش آب و رنگی از مردم دنیا را پدید می آورند، بازار هر دفعه فضای بیشتری را اشغال می کند و حتی فضای بیرونی دروازه تاپائه را هم اشغال می کند. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد، هرچه بخواهید در این بازار پیدا می شود. یکی از دوست داشتنی ترین بازار هایی است که تا به حال دیده ام…

نمی دانم این گیاه تزئین شده به شکل گل رز دقیقا به چه کارشان می آید!

کاپ کیک و دسرهای خوشرنگ

حدس بزنید داخل این ظرفهای زیبا چیست؟

بله، شمع است…

بدون شرح

پاکت های کادویی

ساعت های مچی

بستنی سنتی تایلند – متاسفانه هر بار از دم ویترین بستنی فروشی ها رد شدیم سیر بودیم و امتحانشان نکردیم.

خلاقیت یک کافه دار

آب میوه های طبیعی

خورشید داشت غروب می کرد و ما بدون احساس خستگی از یک لاین می رفتیم و از لاین دیگر بر می گشتیم.

شب که شد هنرمندان نقاش چیانگ مای بساط هنرنمایی را در گوشه ای از بازار پهن کردند. آنقدر فضای خوبی بود که دوست داشتم من هم بنشینم تا عکسم را بکشند. تنها عیب سفر با کوله پشتی همین است که برای برداشتن وسایل ظریف دچار شک می شوی!

روز بعد در پاساژ مخصوصی که محل کار نقاشان است، تعدادی از آنها را دوباره ملاقات کردیم.

 فروشنده ها هر وقت بدون مشتری بمانند و از چانه زدن فارغ شوند، با هم گپ می زنند…

تعداد زیادی سگ های کوچک خوشگل که لباسهای فانتزی پوشیده اند، در معرض فروش قرار دارند؛ گذشته از این، تعدادی از فروشندگان هم سگهای بامزه خوشگلشان را برای جلب توجه و تبلیغ به میان بازار می آورند.

گیره های کاغذ

در گوشه و کنار بازار بسیار پیش می آید که افرادی را به تنهایی یا در معیت گروهی مشغول اجرای رقص و آواز ببینید. اکثر آنها به نفع گروه های خیریه یا سازمانهای خاص پول جمع می کنند. این دختر هم اگر درست به خاطرم مانده باشد برای یک یتیمخانه می رقصید و و آواز می خواند و پول جمع می کرد…

فضای بیرونی دروازه تاپائه را مشاهده می کنید که با بساط فروشندگان و گردشگران مفروش شده است.

بعد از خوردن شام، به هتل برگشتیم و روز بعد به بازار شبانه شهر سر زدیم که لطف یکشنبه بازار را نداشت ولی، کنار همان پاساژی بود که گفتم نقاشان هنرمند چیانگ مای را آنجا می توان یافت.

داخل پاساژ، دهها فروشگاه نقاشی چسبیده به هم به این شکل قرار گرفته اند و نقاشان آهسته و به دقت روی بومهایشان نقش می زنند. از قدم زدن در این دالان خسته نخواهید شد…

کار این یکی فوق العاده بود…

بدون شرح

۴ لبخند در یک قاب

اولین تصویر از یک دختر گردن دراز…

برای دیدن جاذبه های گردشگری اطراف چیانگ مای در یک تور گروهی ثبت نام کردیم. از آنجا که آخر هفته نبود و گردشگران زیادی در دسترس نبودند، به جای ۱۱۰۰ بات با تخفیف ویژه نفری ۷۸۰ بات پرداخت کردیم. ساعت ۸:۳۰ راهنمای محلی دنبالمان آمد و سوار شدیم. آن روز فقط ۲ نفر دیگر با ما همراه بودند. یک مرد مسن اروپایی که با همراه تایلندی اش سفر می کرد…

از شهر که خارج می شوید طبیعت، چشم نوازی را آغاز می کند. اولین تفاوت، در تزئینات وسط بزرگراه ها به چشم می آید. به جای شمشادهایی که چشمان ما به دیدنشان عادت دارد، بزرگراه ها با گونه های مختلف گل پوشیده شده اند. هنوز که هنوز است دلم برای طبیعت آن منطقه تنگ می شود و شک ندارم اگر بار دیگر گذرم به چیانگ مای بیفتد، در روزهایی که انتظار آمدن یکشنبه بازار را می کشم، با یک راهنمای محلی طبیعت اطرافش را خواهم گشت.

اولین مقصد تور، باغ پروانه ها ست:

از دیدار پروانه ها که فارغ شوید، به سوی باغ ارکیده هدایت خواهید شد…

پیش از دیدن این باغ، علاقه ی خاصی به گل ارکیده نداشتم. فقط نیم ساعت گردش در این باغ خوش رنگ و بو کافی بود تا نظرم نسبت به آن عوض شود. دو نوع ارکیده در این باغ پرورش می دهند: وندا و کاتلیا؛ وندا مختص آب و هوای جنوب شرق آسیاست.

نکته جالب آویزان بودن ریشه های گلها در هواست. برای رشد و نمو، احتیاج به خاک ندارند.

تعداد زیادی از گلها را برای عاشقان بی قرار ارکیده در معرض فروش گذاشته اند که شرایط خاص نور، دما و رطوبت را می طلبد و گر نه پرداخت چنان هزینه ای برای یک شیشه ی کوچک، به اسرافی بزرگ تبدیل خواهد شد.

 

بعد از آن، راهی شدیم تا دو قبیله کوچ کرده از برمه (میانمار) را ببینیم؛ کارِن و آکا. در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل ۱۹۹۰ و به دلیل مشکلاتی با رژیم نظامی برمه، بسیاری از قبائل، به مرزهای تایلند کوچ کرده اند و از حمایت دولت تایلند برخوردارند. در این میان تنها افراد قبیله گردن درازها و به دلیل جذب انبوه گردشگران به خودکفایی رسیده اند و نیاز به حمایت مالی ندارند.

خاک نشینان

چنان معصومیتی داشت که من و رضا از توجه به دیگران غافل شدیم…

کلیسای روستا

 حیواناتشان به دست آموزی سگ نیستند و برای جلوگیری از فرار، به بند کشیده می شوند.

صنایع دستی می فروشند… به خصوص دستبندهایشان تنوع زیادی دارد.

هم زمان ۴ نفرشان رضا را دوره کردند…

“سکوت کولی” را رضا شکار کرد…

بعد از اتمام بازدید، به سمت غارهای چیانگ دائو حرکت کردیم.

مجموعه ی غارها، که در ۷۰ کیلومتری شمال چیانگ مای قرار دارند، تنها بخشی از دیدنیهای پارک ملی چیانگ دائو را تشکیل می دهند. بیش از ۱۰۰ غار در این منطقه کشف شده که بیشترشان مسافتی حدود ۱۰–۱۲ کیلومتر در میان رشته کوه های منطقه گسترش یافته اند، اما، در این میان تنها ۵ غار برای عموم قابل بازدید است. از غار تام پرانون با طول ۳۶۰ متر بازدید کردیم. از عهد قدیم غارها در تمام جهان محل عبادت بوده اند… این غار هم، چنین بود.

در راهرو بیرونی غار، مکانی برای نشستن زائران و لذت بردن از مناظر اطراف تعبیه شده است.

زیرنویس این تابلو می گوید، مارماهی به طول ۸/۷ متر ملقب به ملکه ناگاس، در سال ۱۹۷۳ توسط ارتش امریکا در رودخانه مکونگ شکار شده است.

بعد از صرف ناهار در رستوران محلی همان محوطه، برای دیدن قبیله ی گردن درازها به دهکده کارن رفتیم. در ورودی دهکده نمادینی که برای بازدید گردشگران ایجاد شده است، زنانی از قبایل دیگر صنایع دستی می فروشند:

طرح و رنگ لباس هایشان برجسته و زیباست…

لبخندِ سیاه! این زن از اهالی قبیله ایست که برای محافظت از دندانهایشان، آنها را با صمغ یک نوع گیاه رنگ می کنند.

ورودی دهکده کارن

و سلامی به وسعت رنجهای تاریخ به زنان این قبیله… کارشان درست کردن صنایع دستی و مخصوصا بافتن روسری های خوش آب و رنگی ست که در تصویر ملاحظه می کنید.

مادر و فرزند در قفسهای طلایی…

برای بافتن هر روسری حداقل ۳ روز زمان مورد نیاز است.

فرضیه های مختلفی از چرایی وجود حلقه های برنجی مطرح است. هرچند از دید غیر علمی، زنان قبیله این پدیده را سنت و جاذبه زنانگی تلقی می کنند اما، دلایل محتمل شامل حفاظت از زنان و دختران از شکار شدن توسط ببر و از بین بردن جذابیت آنها برای قبائل دیگر به منظور جلوگیری از بردگی آنها یا حفاظت از تجاوز سربازان ذکر می شود. حلقه گذاری را از سن ۵ سالگی شروع می کنند و تقریبا هر ۳ سال یکبار، یک حلقه به حلقه های دیگر اضافه می گردد. در حالیکه به نظر می رسد گردن دراز می شود، چنین نیست و این استخوان ترقوه است که به مرور زمان تغییر شکل می دهد و گردن به مرور ضعیف تر می شود. با اینکه حلقه ها بسیار سنگینند اما، بر اثر گذشت زمان چنان به آنها عادت می کنند که میلی به در آوردنشان نخواهند داشت.

از حمام بر می گشت…

قرنها خفقان پشت این سکوت حضور دارد…

مسن ترین فرد قبیله بود و دراز ترین گردن را داشت. نگذارید لبخندش گمراهتان کند که بار گرانی بر دوش دارد…

آن نخها را می بینید که از حلقه ها آویزانند؟ برای جابجایی موقتی حلقه ها و خاراندن گردن به کارشان می آید…

حلقه ها در بیست سالگی حداقل ۴ کیلو وزن دارند.

روی مچ دست و زیر زانوانشان هم حلقه دارند.

در این قبیله هیچ مردی را مشاهده نخواهید کرد. فقط زنان و کودکانند که به سختی، چرخ زندگی را می چرخانند…

۳ تصویر بعدی را به دقت بنگرید:

با وجود اینکه در حال حاضر مثل قبل دختران  مجبور به انداختن این حلقه ها نیستند اما متاسفانه، تا حضور گردشگران ادامه داشته باشد، این ظلم ریشه کن نخواهد شد…

چیزی که تکانم داد و باعث تغییر نگرشم شد و مرا از رفتن به آنجا به عنوان یک گردشگر پشیمان کرد، نیم ساعت نگریستن به زیباترین و کوچک ترین دختر قبیله بود…

همه ی گردشگران با شوق و ذوق به سمت او می رفتند… هیهات که صورت نازش سن واقعی او را نشان نمی دهد… دردمند و خشمگین است… در کسری از ثانیه رخ از دوربین برمی تابد و اعتراضش را نشان می دهد… خوب می فهمد که در این دنیای سخت می توان از این راحت تر زیست… تفاوت ها، بد زخمی بر روحش گذاشته اند… هنوز به سنی نرسیده که چند سکه درآمد بتواند از خشمش لبخندی بسازد…

در همان دهکده، یک زن دیگر هست که با بقیه تفاوت دارد…

این یکی لاله ی گوش بزرگی دارد…

آیا واقعا زیباست؟

بهترین کاری که می توان برایشان انجام داد، خرید صنایع دستی شان است. یک روسری خریدم که جز یک بار برای گرفتن عکس، دلم نیامده به سر بیاندازم… نگران امنیت تار و پود خودش و بافنده اش هستم. این خانمی که در تصویر زیر مشاهده می کنید، بر در یخچال خانه ما نشسته… تا به یادم بیاورد به فاصله چندین ساعت از من، دخترکانی هستند که بسیار سخت تر از ما زنانگی خود را زندگی می کنند…

 

گشت آن روز به پایان رسید… با وجود تم غمناک داستان، طبیعت جاده و پروانه ها و ارکیده ها، خاطرات خوشی را برایمان رقم زدند. در دفتر یادداشت خاطرات سفر، هر شب برای آن روز و آنچه که دیده ام و همراهی حضرت دوست سپاسگزاری می کنم و برای روز بعد برکت می طلبم. داشتم خاطرات این قسمت را می خواندم که دیدم آخر صفحه بدون کم و کاست، چنین نگاشته ام:

خدای بزرگ و مهربان! به خاطر بودنت، به خاطر همسفری با ما و به خاطر امروز شکر… سپاسگزارم. در جاده های بکر و زیبای اینجا لذت بردم… به یادت بودم. هر لحظه ی امروز، عشقبازی با یاد تو بود و یادآوری ذات بی نهایت و پاک و قشنگت. به ما سلامتی و وقت کافی بده تا دنیای زیبایت را خانه به خانه به دنبالت بگردیم… آمین یا رب العالمین.

 

پی نوشت: چیانگ مای همچنین مقصد کسانی ست که برای آموزش دوره های ماساژ به تایلند می روند.

نویسنده: فرشته

 

One thought on “تایلند (چیانگ مای)-۲۰۱۱

  1. علی says:

    درود بر شما و قلم زیبایتان
    بسیار استفاده بردم. جذاب نوشته بودید و خواننده در اسارت چینش کلمات تا پایان همراهی میکند.
    دستمریزاد. قلمتان مانا

Comments are closed.