تایلند (بانکوک) – ۲۰۱۱

اگر بگویم به شهر

Krung Thep Mahanakhon Amon Rattanakosin Mahinthara Yuthaya Mahadilok Phop Noppharat Ratchathani Burirom Udomratchaniwet Mahasathan Amon Piman Awatan Sathit Sakkathattiya Witsanukam Prasit

خوش آمدید، چه فکری خواهید کرد؟!

بانکوک، نامیست که خارجیها برای سهولت تلفظ طولانی ترین نام یک مکان ثبت شده در گینس انتخاب کرده اند. خود تایلندیها پایتختشان را کرونگ تِپ می نامند… کرونگ تپ یعنی شهر فرشته ها. بعد از کرونگ تپ، ۱۹ کلمه دیگر در نام اصلی بانکوک وجود دارد. برای مردم بومی، بانکوک تنها تداعی کننده محله ای از پایتخت به شمار می رود.

بانکوک را ونیز شرق لقب داده اند، هرچند از نظر من هیچ ربطی به ونیز ندارد؛ بلکه به واسطه کانال های آب یا مسافران علاقه مند به روابط بی بند و بار جنسی شاید بیشتر نسخه ی شرقی آمستردام باشد تا ونیز!

اگر از دیدن فرودگاه دمشق در اواخر دوره ی دبستان و خاطرات آن صرف نظر کنم، برای اولین بار خارج از کشور، در فرودگاه بانکوک به زمین نشسته ام. در طی ۵ سال گذشته، شش بار گذرم به فرودگاه بین المللی اش افتاده و با اینکه فرودگاه های زیادی دیده ام اما، سووارنابومی را یک جور خاصی دوست دارم. با تمام زیبایی و عظمتش، حسی شبیه خانه را دارد. همه چیز آشنا و صمیمی جلوه می کند و به رغم لحظات انتظار، خستگی و عبور، احساس غربتی در کار نیست…

Bhumibol Adulyadej – پادشاه تایلند

ایشان در وسط فرودگاه برای خودشان میز و صندلی دارند. دقیقا در جلوی میز، عکس عالیجناب در ابعاد بزرگ نصب شده است. نامش به انگلیسی هم چنان سخت تلفظ می شود که از خیر فارسی نوشتنش گذشتم… بگذارید به اختصار بگویم رامای نهم. امیدوارم که خاطرشان مکدر نشود…

از آنجا که اولین پرواز ما به بانکوک پرواز ترانزیت به سمت کوالالامپور بود، بلافاصله بعد از ورود، به قسمت پروازهای خروجی بین المللی رفتیم و درست بعد از گیت بازرسی بدنی، دقیقا روبروی فروشگاه گوچی، جلوه ای از فرهنگ تای نمودار شد. در گوشه و کنار فرودگاه سووارنابومی معماری تایلندی یا مختصاتی از فرهنگ تای به چشمتان خواهد آمد اما، این مجموعه، بیشتر عابران را به مکث وا میدارد:

این مجموعه به صورت سمبولیک جنگ خیر و شر را نشان می دهد. داستان جدال ویشنو است در اقیانوس شیری. ناگا (پادشاه افعی ها) به دور کوه ماندارا حلقه زده است. ویشنو در ظاهر یک لاک پشت بزرگ، کوه را بر پشتش نهاده و از آن محافظت می کند. هزاران سال متمادی است که نیم خدایان (در سمت راست) و دیوان (در سمت چپ) بدن ناگا را می کشند تا از تکان های ایجاد شده در اقیانوس، آمریتا (اکسیر جاودانگی یا همان آب حیات خودمان) را به دست بیاورند… سرانجام از انبوه اشیای تولید شده، آمریتا هم ظاهر می شود و همکاری خدایان و دیوان به پایان می رسد. نیم خدایان به تمام آمریتا دسترسی پیدا کرده و دیوان را از بهشت بیرون و رهسپار جهنم می کنند.

آسان ترین و ارزان ترین وسیله نقلیه برای رسیدن به شهر، خط متروست. بعد از زیر و رو کردن بانکوک در دو نوبت سفر و اقامت در ۳ هتل، یک هتل دوست داشتنی با قیمت مناسب پیدا کرده ایم که اگر باز هم به بانکوک برگردیم انتخاب اولمان خواهد بود. هتل بانکوک سیتی علاوه بر امکانات خوب، در بیشتر اوقات تخفیف های ویژه ای برای رزرو اتاقهایش در نظر می گیرد.

طلوع آفتاب از پنجره اتاق

نمای شهر از طبقه چهاردهم

حالا بیایید برویم کمی در شهری پرسه بزنیم که رنگارنگ ترین تاکسی های دنیا را دارد. سر ذوق می آیید وقتی بتوانید رنگ دلخواهتان را بر بدنه تاکسی های شهر بیابید. نارنجی، صورتی، بنفش، زرد، قرمز، سبز، آبی…

در تایلند هم مثل ویتنام یا لائوس، فروشندگان سیار زیادی را خواهید دید. به طور کلی در جنوب شرق آسیا مردم به راحتی از تشریفات معمول چشم پوشی می کنند.

رستوران سیار. اصولا کلمه بهداشت در جنوب شرق آسیا طور دیگری معنی می شود…

 بانکوک المان های تزئینی زیبایی دارد.

حتی برای اشخاصی مانند من که خیلی اهل خرید کردن نباشند هم، چشم پوشی کردن از مراکز خرید بانکوک کار ساده ای نیست، حتی اگر صرفا به قصد دیدن انتخاب شوند. چند پاساژ که هر کدام به نوعی جاذبه ی گردشگری بانکوک هم محسوب می شوند را به شما معرفی خواهم کرد:

بزرگ ترین مرکز خرید بانکوک و تایلند سنترال ورلد نام دارد و هفتمین مرکز خرید بزرگ جهان است. (نکته جالب جایگاه چهارم سیتی سنتر اصفهان در همین لیست است.) مجتمع خوش آب و رنگ و پر زرق و برقی ست. اولین و آخرین مرتبه ای که به آن وارد شدم ماه نوامبر بود و حال و هوای کریسمس سایه ی شادش را بر آن پهن کرده بود. بزرگ ترین درخت کریسمسی که تاکنون دیده ام، وسط یکی از سالن هایش زیبا و دلفریب ایستاده بود.

 

در قسمت دیگری هم درخت یخی با انبوهی اسباب بازی کادوپیچ شده برای کودکان درست کرده بودند.

MBK نیاز به معرفی ندارد. به هویت بانکوک گره خورده و روزانه بیش از صد هزار نفر بازدید کننده دارد. نیمی از بازدید کنندگان را جوانان تایلندی و یک سوم آن را گردشگران خارجی تشکیل می دهند. با اینکه قیمت اجناس از دیگر مراکز لوکس چیزی کم ندارد اما، اهدای کوپن در ازای خرید، مشتریان را به خرید بیشتر تشویق می کند.

این تصویر متعلق به یکی از کوچه پس کوچه های خیابان سوخوم ویت است.

اولین جمله ای که در مورد بانکوک در یادداشت هایم نوشته ام این است که شهر در نگاه اول دوست داشتنی نیست و معجون عجیب و غریبیست از آدمهای سرگردانی که روحشان را گم کرده اند! شاید چنین برداشتی برای این بوده که در اولین ورود به بانکوک وقتی ساعت ۳ صبح از راننده تاکسی خواستیم ما را ببرد به یک هتل ارزان قیمت، او مستقیم راه این محله را در پیش گرفت. ۴ روز رفت و آمد در محله ای که بیشتر پیاده رو هایش در اشغال زنان خیابانی است و روبرو شدن با نگاه های شیشه ای آنها و مشتری های بالقوه شان، چنین حسی را در من به وجود آورده باشد… اما نگاه اول ماندگار نیست… بانکوک شهر قابل درکی ست. روشن و شاد و شفاف است. تنها بخش بسیار کوچکی از آن به زندگی شبانه فاحشه ها مربوط می شود. زنان بی رمق ناامیدی که حالا دیگر خیلی هایشان تایلندی نیستند و در میانشان حتی افریقایی ها هم به وفور دیده می شوند… با وجودی که در این مورد حرف برای گفتن زیاد است، شاید بهتر باشد بیشتر به این قصه نپردازم…

نانا، نام ایستگاه ترن هوایی این خیابان است… جایی که وقتی از پله های ایستگاه پایین می آیید، زندگی شبانه خیابان جلوی چشمانتان قرار می گیرد. غیر از فروشندگان بومی، خیابان مملو از گردشگران مسن اروپایی و جوانان عرب و ایرانی ست…

لوسترها و مجسمه های تزئینی این فروشگاه هم به سلیقه ی مشتریان خیابان نزدیکند.

در این پیاده روها و به نزدیکی یک متر فاصله از روسپیان، زنان شریف زحمت کشی را می بینید که در دکه هایشان زندگی و کار می کنند. در گرمای هوا روی یک چهارپایه یا کاناپه خرت و پرت هایشان را می فروشند و با یک تلویزیون کوچک به اخبار و سرگرمیهای دنیا متصل می شوند… بچه هایشان هم همین جا قد می کشند و به اجتماع وارد می شوند.

ماهی فروش

دخترک برخلاف موقعیت غمناکش، شاد بود و لبخند زیبایی داشت…

 

برگردیم به قصه ی خوش آب و رنگ بازارهای مکاره…

ورودی یکی از دوست داشتنی ترین و مطرح ترین مراکز خرید دنیا را مشاهده می کنید. سیام پاراگون. سیام نام قدیم تایلند است و پاراگون یعنی استاندارد… نامش را هوشمندانه انتخاب کرده اند… افتخار بانکوک هم لقب گرفته. یکی از روزهایی که ما آن دور و بر می پلکیدیم، سلمان خان هم برای خرید آمد و چه قیامتی شد… اگر برای خرید به آنجا می روید، از کارتهای تخفیف ویژه گردشگران غافل نشوید.

یادم نیست این تابلو در ویترین کدام طبقه نصب شده بود. تصویر مربوط به تاریخ ۱۲ ژوئن ۲۰۰۶ است. جشن شصتمین سال بر تخت نشستن رامای نهم با حضور دیگر خانواده های سلطنتی جهان…

 

دوست داشتنی ترین کتاب فروشی دنیا را در این پاساژ یافته ام. محیط بسیار دلنشینی دارد.

این دکور یک شمع فروشی ست…

در طبقه زیر همکف، یک سوپر مارکت بزرگ و تعداد بسیار زیادی رستوران وجود دارد. راه رفتن توی دالان های اشتها برانگیز این طبقه، خودش یک جاذبه ی تمام عیار گردشگری ست… اگر گذارتان به سیام پاراگون افتاد، موزهای سرخ شده این طبقه را فراموش نکنید… موز را با نوعی سبزی معطر سرخ می کنند؛ بسیار لذیذ و خوشبوست.

انواع مختلف انبه را از روی رنگهای متفاوتشان می توان شناخت.

میوه سمت راست منگوستین است و سمت چپی دراگون… داخلش را در سفرنامه های قبلی نشانتان داده بودم؛ سفید یا سرخابی. تقریبا ترش مزه است و دانه هایی شبیه به دانه کیوی دارد.

این هم داخل پاپایا

بفرمائید بستنی!

ردیف پایین سمت راست، بستنی بیسکوئیت اورئو ست. فکر می کنم در تمام دنیا محبوب ترین بیسکوئیت کرمدار کاکائویی باشد…

ظاهرا به تازگی بزرگ ترین آکواریوم جنوب شرق آسیا هم در زیرزمین سیام پاراگون راه اندازی شده است.

از سیام پاراگون به سمت ایستگاه چیت لوم که بروید، باز هم تعداد زیادی فروشگاه بزرگ سر راهتان قرار دارد. از آنجا که ما خیابانهای بانکوک را بار اول در حال و هوای کریسمس کشف کردیم، با دیدن دو سورتمه ی طلای بابا نوئل جلوی یک مرکز خرید شیک دیگر وسوسه شدیم تا به داخلش سرکی بکشیم.

چلچراغ های بسیار بزرگ و زیبای پاساژ…

شاید برای خانمهای دیگر دیوانگی جلوه کند اما، از تمام فروشگاه های برند، فقط دیدن این نما برای من جاذبه داشت.

تایلند یک فروشگاه زنجیره ای به نام Big C دارد که سرک کشیدن به آن هم خالی از لطف نیست. بهترین شعبه آن در همین ایستگاه چیت لوم قرار دارد و اگر شانس این را داشته باشید که در تاریخ حراج های فروشگاه در بانکوک باشید، در خریدتان کیفیت خوب و قیمت مناسب را یکجا خواهید داشت.

همان نزدیکی یک معبد قرار دارد که حتی اگر از قبل راجع به آن چیزی ندانید، رفت و آمد مردم حتما توجهتان را جلب خواهد کرد… معبد اِراوان تاریخچه جالبی دارد. در پی کار گذاشتن پایه های هتل (دولتی) اراوان در تاریخی که نامناسب و بدیمن تلقی می شود، اتفاقات ناگواری من جمله بالا رفتن هزینه های ساخت، صدمه به کارگران ساختمان، از دست رفتن سنگ مرمرهای ایتالیایی  و … رخ داد. پس برای دور کردن کارمای بد از هتل، در قسمتی از آن، معبد ساختند. احتمالا کارمای بد کاملا از بین نرفت چون قصه به همین جا ختم نشد! در سال ۲۰۰۶ مرد ۲۷ ساله ای با چکش به جان مجسمه برهما افتاد؛ وی درجا توسط تماشاچیان خشمگین به قتل رسید. دو نفر از مظنونین دستگیر شده، رفتگران محله بودند… ۲ ماه بعد مجسمه جدیدی در معبد نصب شد.

میان انبوه احساسات، نجواها و خلوص دعای جوانان تای و دیگر گردشگران هندو مذهب گم شدیم. چه در شب، چه در روز، هیچگاه این معبد را خلوت نیافتیم.

مجسمه برهما –  برهما در فرهنگ تای، خدای خوشبختی و حفاظت است. ۴ دست وی نشانگر چهار جهت اصلی و ۴ صورت او بیانگر وداها (مهم ترین کتابهای مذهب هندو) می باشند.

زائران غیر از اهدای گل و عود، به صندوقی که مختص معبد است پول می ریزند تا همراه با رقص گروهی تای با خضوع دست به دعا بردارند و در حین شنیدن موسیقی و دعاهای مذهبی، به اجابت دعایشان امیدوار شوند. فضای معنوی آرامش بخش و دلپذیری برقرار است…

این عکس را از دالان ایستگاه ترن هوایی موچیت گرفته ام. اگر به دنبال سیل جمعیت روان شوید، به چاتوچاک می رسید؛ بزرگترین بازار آخر هفته ی جهان. شنبه ها و یکشنبه ها در این منطقه جای سوزن انداختن پیدا نمی شود. حدود ۱۵,۰۰۰ غرفه دارد و روزانه ۲۰۰,۰۰۰ نفر از آن بازدید می کنند. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد… هرچه بخواهید، نو و دست دوم در راهروهای عجیب و غریب و گاه خیلی باریک بازار خواهید یافت. فقط کافیست به کیسه های بزرگ مشکی رنگی که اروپائیان در دست دارند یک نگاه سطحی بیاندازید تا متوجه شوید قیمت های این بازار برای خریدشان ایده آل است…

در پناه میله های حصار نشسته و توت فرنگی های بی مزه را شکر می زند تا کام مشتریانش شیرین شود.

در کوچه های پهن چاتوچاک تعدادی هنرمند هم خواهید یافت…

این نازنین بانو با آن لبخند ملیحش بستنی سنتی درست می کند…

کمی خلاقیت از کامواهای رنگی برای جاکلیدی، عروسک های بامزه می سازد…

بدون شرح

 حالا که کمی با رنگ و لعاب شهر آشنا شدیم، بهتر است برویم سراغ باشکوه ترین سایت آن؛ کاخ بزرگ که در نزدیکی رودخانه چائو پرایا قرار دارد:

مجموعه ای از بناهای مختلف که تا قرن بیستم، حدود ۱۵۰ سال محل سکونت پادشاهان تایلند بوده است. دیواری تقریبا ۲۰۰۰ متری برای حفاظت آن دور تا دور مجموعه کشیده شده است. با اینکه در حال حاضر خانواده سلطنتی در کاخ سکونت ندارند اما، در سال چندین مرتبه برای مراسم از آن استفاده می کنند.

کاخ هر روز از ساعت ۸:۳۰ الی ۱۵:۳۰ باز است. فقط باید حواستان جمع دو نکته کوچک باشد. اول: لباستان پوشیده باشد. دوم: اگر کسی در نزدیکی کاخ به شما گفت که کاخ تا چند ساعت بعد تعطیل است و می تواند شما را به گالری جواهرات یا هر جای دیگر ببرد تا سرگرم شوید، به حرفش اعتنا نکنید که اطراف کاخ با انواع دلالها و کلاهبردارها احاطه شده است. فقط خدا می داند ما چند نفر را دست به سر کردیم تا به ورودی کاخ رسیدیم…

بخشی از طولانی ترین نقاشی دیواری جهان

 نگهبانان ورودی کاخ یاکشا نام دارند.

 

حیاط کاخ پر از حوض های کوچکی ست که نیلوفر آبی دارند. معنای نیلوفر در آیین بودا را قبلا برایتان نوشته ام…

معبد وات پرا کائو – زائران با شاخه ای نیلوفر آبی، آب مقدس را بر سر و صورت خود می ریزند. بودای زمردین که داخل این معبد قرار دارد، مقدس ترین مجسمه بودا در تایلند محسوب می شود. از یشم سبز ساخته شده و برخلاف انتظار بسیار کوچک است. قدش به ۵۰ سانتیمتر هم نمی رسد اما، با همین جثه ریزش تا بخواهید در جنوب شرق آسیا سفر کرده و درنهایت به تایلند رسیده است. بودا، سه لباس زرین دارد که بر حسب تغییر فصل توسط پادشاه تایلند طی مراسم خاصی تعویض شده و دو لباس دیگر در مجموعه کاخ به نمایش گذاشته می شوند. اجازه عکسبرداری از داخل معبد و بودا را نمی دهند، بنابراین اگر کنجکاوید که تصویرش را ببینید، اینجا کلیک کنید.

تعدادی از مانکها نقشهای تاتو بر بدن داشتند. حدس می زنم قضیه مربوط به دوران جاهلیتشان می شود…

یکی از باشکوه ترین بناهای کاخ

آخرین تصویر گزارش را هم، از نمای گلهای همان محوطه در آسمان بانکوک تقدیمتان می کنم…

 

 

نویسنده: فرشته