تایلند(پاتایا، جزیره کورن)-۲۰۰۵

کشور هزار معبد – ژوئن ۲۰۰۵

نیت کرده بودم بعد از اتمام پروژه ای که با صدا و سیما گرفته بودم، بخشی از مبلغ دریافتی را خرج مسافرت کنم. دلم می خواست یکی از کشورهای آسیای شرقی را ببینم. فرصت زیادی داشتم که تحقیق کنم و کشوری را انتخاب کنم که بتواند نماینده آن منطقه از آسیا باشد. نهایتاً به تایلند رسیدم، کشور هزار معبد.

برای رفتن به تایلند فقط بلیت و ویزا تهیه کردم و بدون هماهنگی قبلی با تور یا هتل، ساعت ۹ صبح سوار هواپیما شدم. وقتی هواپیما بلند شد تازه وحشت کردم! اگر اطلاعاتم کافی نباشد؟ اگر قیمت ها آنطور که روی اینترنت نوشته نبود؟ اگر به آن راحتی که فکر می کنم هتل پیدا نکردم؟…

از تهران تا بانکوک هفت ساعت پرواز است و سه ساعت و نیم هم اختلاف ساعت داریم. بنابراین حدود ساعت هفت و نیم شب هواپیما در فرودگاه بانکوک به زمین نشست. ساعت هشت شب از در فرودگاه بیرون آمدم و هوای شرجی و بسیار مرطوب تایلند را بر صورتم حس کردم.

طبق نقشه هایی که روی اینترنت دیده بودم باید ایستگاه اتوبوسی در پنجاه قدمی سمت چپ من قرار داشته باشد که با یک بلیت ۱۰۰ باتی (۲۰۰۰ تومان) مرا به بانکوک و خیابان Kao San ببرد. حس غریبی بود. با گام هایی آهسته به آن سمت رفتم و ایستگاه اتوبوس را دیدم… و باجه بلیت فروشی را… قیمت ۱۰۰ بات. خیالم راحت شد. پس اطلاعات روی اینترنت درست و به روز بوده اند. بلیت خریدم و سوار شدم.

فرودگاه خارج شهر است و حدود یک ساعت با شهر فاصله دارد. از طریق اتوبان بزرگ و بسیار منظمی به بانکوک رسیدیم و بعد از نیم ساعت به خیابان مورد نظر، که قاعدتاً باید پر از هتل باشد.

پیاده شدم و به اطراف نگاه کردم. دو طرف خیابان پر بود از هتل های کوچک و بزرگی که تابلوهای بزرگ رنگی داشتند. خیابان Kao San مملو از توریست غربی بود و دو طرف خیابان بساط دست فروش ها به پا بود. انقدر هتل زیاد بود که تنها باید یکی را انتخاب می کردم. بالاخره وارد اولین هتل شدم و درخواست یک اتاق یک تخته کردم برای هشت شب، موجود بود. فرم مخصوص را پر کردم و کلید را تحویل گرفتم. جالب اینکه در برخی هتل های بانکوک باید کرایه هر شب را صبح همان روز پرداخت کرد.

ساعت ۱۱ شب، دیگر خیالم حسابی راحت شده بود و تنها کاری که باید می کردم این بود که از طریق یک کافی نت به تهران زنگ بزنم و خبر بدهم که همه چیز مرتب است. به سرعت کافی نت را پیدا کردم و زنگ زدم. چقدر همه چیز راحت است!

تا حدود ۱۲ شب بیرون بودم و سپس برای خواب به هتل برگشتم. از فردا برنامه هایم شروع می شد، برنامه ای که از قبل ریخته بودم تا جایی را از دست ندهم: کاخ و معبد بزرگ، وات پو، وات آرون، بودای بزرگ، بودای سیاه، گالری ملی، موزه تاریخ طبیعی، موزه جواهرات، محله چینی ها، باغ وحش، قصر ویمانمِک، پاتایا و جزیره Ko Ran.

تایلند به معنی “سرزمین آزاد” است و یکی از معدود کشورهایی است که هیچگاه مستعمره بیگانگان نبوده است. مردم این کشور به شدت به دین و پادشاهشان احترام می گذارند و هر جا که به مجسمه یا عکس رامای نهم (پادشاه فعلی) می رسند می ایستند و تعظیم می کنند. بانکوک شهر شلوغی است و مانند تهران ۱۲ میلیون نفر جمعیت دارد، اما به دلیل وجود بزرگراه های متعدد و معماری شهری حساب شده، هرج و مرج و ترافیک وجود ندارد.

تایلندی ها به خنده رو بودن مشهور هستند و واقعاً هم همینطور است. در زبان تایلندی ۱۳ کلمه مختلف وجود دارد به معنی لبخند. برخوردشان با توریست ها بسیار بسیار محترمانه است و همیشه سعی می کنند به خارجی ها کمک کنند.

در تایلند برای هر سلیقه ای سرگرمی خاصی وجود دارد، تفریحات سالم و ناسالم! کاخ ها، موزه ها و معابد قدیمی برای گردشگران فرهنگی و انواع Go-Go Bar ها برای کسانی که به قصد تفریحات ناسالم به این کشور آمده اند. مرکز اینگونه تفریحات در بانکوک محلۀ Patpong است و نیز جزیرۀ پوکت.

من درست شش ماه بعد از سونامی بزرگ به این کشور رفتم و به همین خاطر قیمت ها به شدت پایین بود. بلیت و ویزا ۳۴۰ هزار تومان و تمام خرج های دیگر (هتل، غذا، گردش و خرید) هم حدود ۱۵۰ هزار تومان. البته به تدریج قیمت ها بالا رفت، بطوریکه یک سال بعد همه چیز پنج برابر شده بود.

Wat Po – ژوئن ۲۰۰۵

Wat Po از مشهورترین معابد بودایی هاست که در قرن هفدهم میلادی توسط رامای اول (بنیان گذار شهر بانکوک) ساخته شده است. این معبد نزدیک رودخانه شیائوپرایا در غرب بانکوک قرار دارد و قیمت بلیت ورودی آن ۲۰ بات (۴۰۰ تومان) بود.

بودای بسیار بزرگی به طول ۴۵ متر که به حالت دراز کشیده داخل معبد اصلی قرار گرفته، بودایی هایی که به عبادت مشغولند، بوی خوش عود و صدای عجیبی که هر چند ثانیه یکبار سکوت محض معبد را می شکند، فضای خاصی را ایجاد می کند.

صدایی مانند برخورد فلز با فلز در سکوت معبد می پیچد و انعکاس می یابد. صدایی شبیه برخورد یک زنجیر فلزی با کاسه ای آهنی… پس از مدتی منبع صدا را کشف کردم؛ صدا مربوط به خالی شدن ظروفی است که بودایی ها در آن سکه می اندازند. هر چند دقیقه یکبار این ظرف برداشته شده، سکه هایش در منبع فلزی بسیار بزرگی خالی می شود و برخورد سکه ها با فلز است که این صدای بسیار عجیب را تولید می کند.

مجسمۀ بودای بزرگ (که دست راستش را زیر سر گذاشته و در حال استراحت است) نزد غربی ها به Reclining Buddha مشهور است. بودایی ها روی زمین می نشینند و در سکوت کامل دعا و نماز می خوانند. چقدر  این فضا مقدس است برای بودایی ها و چقدر زیباست نیایش هایشان برای ما. می توان ساعت ها نشست و تماشایشان کرد.

داخل محوطه، سه معبد کوچک دیگر هم وجود دارد و دو مدرسه. یکی مدرسۀ پسرانۀ مذهبی بودایی ها که شاگردانی دارد با لباس های مخصوص قرمز رنگ که دور تن پیچیده اند و سرهاشان را از ته تراشیده اند. دیگری مدرسۀ مخصوص دختران که در آن انواع آموزش های مذهبی ارائه می شود. من با کمک دوست تایلندی ام اجازه پیدا کردم یک ساعت سر کلاس آنها بنشینم و به حرف های استادشان گوش دهم. البته که هیچ چیز متوجه نمی شدم، اما حس عجیبی داشت حضور در آن فضای مقدس.

محوطۀ Wat Po با Prang های مختلف (مناره های مخصوص) تزئین شده و مجسمه های کوچک و بزرگ زیادی که از سنگ تراشیده شده گوشه و کنار آن به چشم می خورد.

پاتایا و جزیره کو رن – ۱۷ ژوئن ۲۰۰۵

برای رفتن به پاتایا از طریق یکی از دفاتر خدمات گردشگری خیابان Kao San اقدام کردم و با پرداخت حدود ۶۵۰ بات (۱۳ هزار تومان) در یکی از تورهای یک روزۀ پاتایا ثبت نام کردم.

ساعت ۷ صبح روز بعد، یک ماشین بسیار راحت جلوی در هتل منتظرم بود. بعد از سوار کردن یک آقای هندی و دو خانم اسرائیلی به سمت پاتایا حرکت کردیم.

از بانکوک تا پاتایا چیزی حدود دو ساعت راه است (از طریق اتوبان). مسیر از میان جنگل های زیبایی می گذرد که به خودی خود بسیار تماشایی است. حدود ساعت ۱۰:۳۰ به پاتایا رسیدیم.

پاتایا شهری است ساحلی، کنار خلیج سیام که یکی از زیباترین شهرهای آسیای جنوب شرقی است. ابتدا ما را به هتلی بردند تا با قهوه از ما پذیرایی کنند و خستگی مان را رفع کنند. مردی که در هتل بود برایمان توضیح داد که بعد از حادثه سونامی بزرگ تعداد توریست ها آنقدر کم شده که اقتصاد کشور را با معضل روبرو ساخته. اما با بیمه های مختلفی که دولت در نظر گرفته امیدوار بودند این مشکل ظرف یکسال آینده رفع شود (که شد).

نیم ساعت بعد، سوار ماشین شدیم و به ساحل رفتیم. دریایی بسیار آبی و آرام، شن های گرم طلایی رنگ، درختان زیبای مناطق استوایی و خیابانی که تنها چند متر از دریا فاصله دارد، نمایی بسیار به یاد ماندنی را خلق می کند.

چند دقیقه صبر کردیم تا تورهای دیگر هم به ما ملحق شوند و سپس همگی با قایق بزرگی به سمت جزیرۀ Koh Ran حرکت کردیم. اغلب مسافران اروپایی بودند و تنها مسافران آسیایی ما چهار نفر بودیم و بطور ناخودآگاه کنار هم.

بعد از یک ربع به اسکله ای بزرگ رسیدیم وسط دریا. روی اسکله فروشگاهی بود از وسایل دریایی. دقایقی بعد با یک قایق بسیار بزرگ (یا یک کشتی کوچک) به سمت جزیره حرکت کردیم و نیم ساعت بعد جزیره از دور پیدا شد… جزیره ای کوچک و پوشیده از درخت میان دریای آبی. جزیره ای که شاید نمونه اش را تنها در فیلم های سینمایی دیده بودم.

حدود پنجاه متری جزیره کشتی ایستاد تا ما را با قایق های کوچک به جزیره منتقل کنند. کف قایق شیشه ای بود و می شد به راحتی کف دریا و ماهی های شگفت انگیز نواحی جنوب شرق آسیا را تماشا کرد.

پس از ورود به جزیره، به سرعت کمدی اجاره کردم و آمادۀ شنا شدم. به محض ورود به دریا، اولین چیزی که توجه ام را جلب کرد شوری بیش از حد آب دریا بود. به خاطر گرمای زیاد و تبخیر بیش از حد، آب دریا بی نهایت شور می شود (البته یک سال بعد آب شورتر از آنرا در دریای سرخ تجربه کردم و پس از آن در بحرالمیت که آنقدر شور است که گویی در نمک خالص قرار گرفته ای!).

ناهار را روی میزهایی که زیر آلاچیق بزرگی قرار داشت برایمان چیدند: غذای دریایی، گوشت، برنج تایلندی و سوپ صدف. نمی دانم چرا می گویند غذاهای تایلندی به مزاج ما خوش نیست! من هر بار غذای تایلندی یا چینی خوردم، بیشتر لذت بردم. ناهار را به همراه دو خانم اسرائیلی خوردیم و درباره مسائل مختلف بین المللی هم صحبت کردیم!

آن آقای هندی یک مهندس شیمی بود که برای مسافرتی کاری به تایلند آمده بود. در حین صحبت هایمان متوجه شدم که اشعار حافظ را به خوبی (بهتر از من!) از حفظ است، آنهم به فارسی!

بعد از ناهار باز هم وقت برای شنا بود، حدود دو ساعت. پس از آن، به همان ترتیبی که آمده بودیم، به پاتایا برگشتیم و از پاتایا هم به بانکوک. شب، حدود ساعت ۱۲، با نوعی خستگی لذت بخش روی تخت افتادم و تا ۸ صبح فردا خوابیدم.

فردا جمعه روز انتخابات ریاست جمهوری بود و قصد داشتم برای رای دادن به دکتر معین، به سفارت ایران در بانکوک بروم، که رفتم.

عمارت ویمانمک – ژوئن ۲۰۰۵

Vimanmek مجموعه ای است از ساختمان ها، کاخ ها و موزه های مختلف واقع در شمال بانکوک و نزدیک به باغ وحش بزرگ این شهر.

این مجموعه اوایل قرن بیستم ساخته شده و برای چندین دهه محل سکونت خاندان سلطنتی تایلند بوده است. کاخ اصلی، که ساختمانی است چوبی و سه طبقه (با ۸۱ اتاق) در مرکز باغ ساخته شده و ساختمان های کوچک و بزرگ بسیاری هم در اطراف آن بنا شده است.

باغ ویمانمک بسیاری دیدنی است. درختان و گل های فراوان و رودخانه زیبایی که از میان آن می گذرد. کاخ اصلی را نزدیک رودخانه ساخته اند بطوری که از پنجره های شرقی آن نمایی بسیار زیبا به باغ و رودخانه قابل مشاهده است.

بلیط ورود به این مجموعه را به عنوان جایزه، همراه بلیت ورود به Wat Pra Kaeo و Grand Palace گرفته بودم (باز هم به دلیل جلب توریست پس از سونامی بزرگ).

من حدود یازده صبح وارد مجموعه شدم. از روی نقشه ای که گرفته بودم کاخ اصلی را پیدا کردم و به سمت آن رفتم. باغ آنقدر بزرگ بود که حدود نیم ساعت طول کشید تا به کاخ برسم. جلوی کاخ، مانند سایر موزه های این کشور، کفش ها و دوربین های عکاسی و فیلمبرداری را تحویل دادیم و منتظر راهنما شدیم. بازدیدکنندگان را در گروه های پنج نفری داخل کاخ می بردند.

چند دقیقه بعد، دختر جوانی ما را به داخل هدایت کرد و شروع کرد به توضیح دادن. مسیر کاملاً مشخص بود و هر قسمت در حیطه یک راهنما. انتهای هر راهرو، شخص دیگری راهنمایی ما را بعهده می گرفت. فکر می کنم کل مجموعه توسط هشت یا نه نفر راهنما، مدیریت می شد.

تمام وسایل داخل کاخ سر جایش بود: مبلمان، میزها، ظروف، گلدان ها، مجسمه های بزرگ بودا و سرویس خواب. همه چیز به حدی تمیز و مرتب بود که گویی همین حالا هم شاه و ملکه در این کاخ زندگی می کنند.

در قسمتی از راهروی طبقه دوم، آثار اصابت بمبی که ژاپنی ها در خلال جنگ جهانی دوم روی این کاخ انداخته بودند قابل مشاهده بود.

در تمام اتاق ها و سالن هایی که عکس پادشاهان تایلند نصب بود، می بایست روی زانو نشسته و سپس وارد شویم. ایستادن مقابل تصویر راماها (لقب پادشاهان تایلند) عملی بی ادبانه محسوب می شود.

توضیحات حدود چهل و پنج دقیقه طول کشید. پس از این کاخ، سراغ ساختمان های دیگر رفتم. ساختمان های کوچکی که اشیاء مختلف متعلق به خاندان سلطنتی را به نمایش گذاشته بودند: لباس ها، تابلوها، پارچه ها، قایق ها و … .

هر روز در ساعاتی مشخص، برنامه رقص سنتی تایلندی در محوطه پشت این کاخ اجرا می گردد.

نکته دیگر اینکه فیلم Anna and the King (با بازی جودی فاستر) در همین مکان فیلمبرداری شده است.

فکر می کنم مجموعاً سه ساعت در ویمانمک بودم. پس از آن به پیاده به سمت باغ وحش بانکوک رفتم.

غذاهای عجیب غریب – ژوئن ۲۰۰۵

قبل از رفتن یکی از سوالاتی که ذهنم رو مشغول می کرد این بود که اونجا چی بخورم؟ دربارۀ غذاهای تایلندی زیاد شنیده بودم و بهم سفارش شده بود که هوس امتحان کردنشون به سرم نزنه!

تایلندی ها غذاهای متنوعی دارن که اغلب اونها با پلو سرو می شه. انواع برنج ها هم وجود داره: برنج سفید (شبیه برنج ایرانی)، برنج قرمز، برنج سیاه و … . همراه برنج انواع خورشت ها که با مرغ یا گوشت درست شده هست که در برخی موارد به غذاهای ایرانی شباهت پیدا می کنن.

من دو روز در مقابل وسوسۀ امتحان کردن یکی از این غذاها مقاومت کردم و ناهار و شام رو توی مک دونالد و KFC می خوردم. اما روز سوم دلم رو به دریا زدم و وارد یه رستوران تایلندی شدم. منوی غذا رو که آوردن دیدم انتخاب غذا ساده تر از اون چیزیه که فکر می کردم. منو بیشتر شبیه جزوه بود: اسم غذا (یه اسم تایلندی که آدم به هیچ عنوان یادش نمی مونه!) به همراه مواد تشکیل دهنده و یه عکس بزرگ از هر کدوم!

با اینجال چند دقیقه طول کشید و گارسون دو بار اومد و رفت تا بالاخره موفق شدم یکی از آیتم های منو رو انتخاب کنم. چند دقیقۀ بعد که غذا رو آوردن دیدم کاملا شبیه عکس داخل منو هست: یه بشقاب بزرگ برنج قرمز به همراه خورشت گوشت تند (البته من که می گم تند، برای بقیه به معنی خیلی خیلی خیلی تند هست!). بشقاب خورشت شبیه مایع ماکارونی بود: گوشت چرخ کرده + فلفل دلمه ای و گوجه فرنگی و قارچ و یه سری سبزیجاتی که من اسمشون رو نمی دونستم. غذا به شدت خوشمزه بود ولی انقدر زیاد بود که نتونستم تا آخر بخورم.

از اون روز به بعد، تا آخر سفر هر روز ناهار و شام غذاهای تایلندی می خوردم و بر خلاف اینکه شنیده بودم اگه یه لقمه از اون ها بخوری می میری، نمردم!

البته توی بعضی رستوران ها غذاهای عجیب و غریبی هم پیدا می شد. عجیب ترین غذایی که دیدم یه چیزی بود به معنی “خورشت کرم پوسیده”. توضیحی که زیرش نوشته بودن یه چیزی بود توی این مایه ها:

طالبی رو از وسط قاچ می کنیم و می ذاریم کنار دریا. انقدر می مونه تا توش کرم بندازه. وقتی داخل طالبی پر از کرم های سفید رنگ شد، ماده ای روشون می ریزیم که کرم ها بمیرن. بعدش اونا رو می ذاریم در معرض خورشید تا کرم ها بپوسن و تبدیل بشن به یه مایع شیری رنگ. وقتی به این مرحله رسید کرم ها رو از توی طالبی در میاریم، با گوشت چرخ کرده مخلوط می کنیم و می پزیم. بهشون انواع مخلفات رو اضافه می کنیم و با برنج تقدیم می کینم. نوش جان!

این غذا یکی از گرون ترین غذاهای منو بود!

دربارۀ نوشیدنی هم باید بگم که معروف ترین آبجوی تایلندی Singha هست که واقعا خوشمزه اس.

به نظر من وقتی آدم می ره مسافرت، باید از غذاهای همون جا هم بخوره و مزۀ اونها رو تجربه کنه. وگرنه اگه بخوایم توی سفر هم مدام همبرگر و پیتزا بخوریم، یه چیزایی رو از دست می دیم. غذای هر ملت نشونه ای از فرهنگشونه و از طریق اون می شه بعضی از زوایای زندگی اون ملت رو شناخت.

وحشت در جادۀ جنگلی – ژوئن ۲۰۰۵

بعضی وقت ها آدم کارهایی انجام می دهد که تنها پس از انجام به خطرناک بودن آن پی می برد!

یکی از اصلی ترین جاذبه های توریستی تایلند معابد آن می باشند که به راستی دیدنی هستند. فضایی خاص و سکوت آرامش بخشی درون این معابد وجود دارد که نظیرش را هرگز تجربه نکرده بودم.

من پیش از سفر به تایلند فهرست کاملی از معابد مهم و مشهور این کشور تهیه کردم و سعی کردم تا حد امکان از تمامی آنها بازدید کنم. اغلب آنها داخل بانکوک قرار دارند و تعدادی هم خارج از شهر. یکی از معروفترین این معابد که به “معبد بودای نشسته” شهرت دارد خارج از بانکونک واقع است و برای رسیدن به آن می بایست مقداری از راه را با اتوبوس و باقی را پیاده – از میان جنگل – طی کرد.

من بسیار مشتاق بودم که این معبد را ببینم زیرا یکی از معروفترین مدرسه های مذهبی بوداییان کنار این معبد قرار داشت. من ساعت ۴ عصر از بانکوک راه افتادم و نیم ساعت بعد به ابتدای راه جنگلی رسیدم. از اینکه هیچ توریست دیگری آنجا نبود کمی یکه خوردم اما تابلویی وجود داشت که نشان می داد برای رسیدن به معبد باید از همین راه عبور کرد.

راهی که به سمت معبد می رفت از میان جنگلی می گذشت که هر لحظه انبوه تر، ساکت تر و تاریک تر می شد! پس از طی مسافتی به ادامۀ راه شک کردم. حتی تصمیم گرفتم برگردم! چند قدم هم برگشتم اما با خودم فکر کردم اگر این معبد را نبینم تا آخر عمر خودم را سرزنش خواهم کرد! بنابراین به راه ادامه دادم. پس از طی چند صد متر به یک دهکده رسیدم. یک دهکدۀ کاملا ابتدایی با مردمی بدوی. مردمی نیمه لخت با خانه هایی که از کاه و برگ درختان ساخته شده بود. خانه هایی که دیوار نداشت و بیشتر به آلاچیق شبیه بود. راه خاکی درست از میان دهکده عبور می کرد، مردم ده بدون توجه به من مشغول کارهای خودشان بودند: نیایش، استراحت، پخت و پز و حتی حمام گرفتن درون سطل هایی بسیار بزرگ!

ناگهان متوجه شدم دو عدد سگ به فاصلۀ چند قدمی پشت سرم در حال تعقیبم می باشند… آنجا بود که فکر کردم اگر الان بلایی سر من بیاید شاید هیچوقت هیچکس حتی جنازه ام را هم پیدا نکند! خوشبختانه سگ ها تا پایان ده مرا همراهی کردند و بعد از کمی مکث به سمت ده برگشتند.

چند صد متر دیگر در آن جادۀ خاکی پیش رفتم تا بالاخره به معبد رسیدم. معبدی بسیار قدیمی با بودای سنگی بسیار بزرگ در وسط محوطۀ آن. معبدی پوشیده در درخت های قطور سر به فلک کشیده و دیواره هایی مملو از گیاهان جنگلی.

فضای داخل معبد آرامش بخش تر از آن چیزی بود که انتظارش را داشتم. متاسفانه اجازۀ حضور در کلاس درس بودائیان را به خارجی ها نمی دادند ولی وقتی فهمیدم سه نفر توریست دیگر هم داخل معبد هستند انقدر خوشحال شدم که این موضوع را فراموش کردم!

حدود دو ساعت آنجا بودم و به محض اینکه آن سه نفر توریست تصمیم گرفتند برگردند من هم همراهشان به کنار جاده برگشتم!

شبیه این اتفاق باز هم در اردن برایم پیش آمد، زمانی که برای دیدن آرامگاه خضر پیامبر به یک جادۀ خاکی خارج شهر عجلون رفته بودم!

نویسنده:  حسام دهقانی

منبع:  http://hesamnameh.blogsky.com

23 thoughts on “تایلند(پاتایا، جزیره کورن)-۲۰۰۵

  1. محمود سهرابی says:

    به نام خدا
    برادیر ارجمند جناب آقای حسام دهقانی – سلام
    پس از مطالعه مطالب بالا که مربوط به سفرنامه شما به بانکوک و پاتایا بود ، حس غریبی به من دست داد .
    در سال ۱۹۸۴ یعنی حدود بیست و هفت سال قبل در عنفوان جوانی بودم که سفری چند روزه به بانکوک و پاتایا به همراه چند تن از دوستان خود داشتم ، خاطرات آن دوران را برای من زنده کردید .
    البته شما فقط از معابد و غذاهای محلی تعریف کردید ولی درباره تفریحات که اصل ماجرا است چیزی نگفتید . در هر صورت امیدوارم که خیلی خوش گذشته باشد و فرصتی پیدا کنم بار دیگر به سرزمین هزار معابد ( سیام ) یا همان تایلند با مردم خونگرم و مهربان که خنده از روی لبانشان دور نمیشود سفر مجددی داشته باشم .
    از اینکه مرا به خاطرات دوران جوانی ام بردی کمال تشکر را دارم .
    چهارشنبه ۲۴/۱/۱۳۹۰
    سهرابی از شهر گرم و خاک آلود ( امروز ) اهواز

  2. مجید says:

    سلام دوست عزیز
    منم امسال اردیبهشت سال ۹۰ رفتم تایلند البته فقط در شهر پاتایا
    ساکن شدم برای یه هفته هیمنجوری که میفرمایید واقعا جالب و دیدنیه
    امیدورام باز هم فرصت پیش بیاد تا دوباره به یان کشور فوق العاده جالب
    سفر دیگری داشته باشم
    مطلب شما واسه منم یه تجدید خاطره بود ممنون

  3. مهدی says:

    خوش به حال اونای که میرن تایلند عشق وحال می کنند ؟ما ایرانی ها باید تو
    ایران تور عزاداری واز این چیزا بزاریم

  4. محمد رضا .ح says:

    با سلام و تشکر
    من قصد سفر به تایلند رو داشتم ولی پشیمونم کردند ولی با راهنمایی های شما و تعریفاتتان از تایلند تصمیم رو برای سفر به تایلند قطعی کردم و امروز در یک تور مسافرتی ثبت نام کردم و انشالله پس از برگشت به شما هم حال میدهیم

  5. تینا says:

    سلام
    خیلی از خوندن سفرنامه ها و خاطراتتون خوشم اومد خوش بحالتون که می تونید این سفر هارا برید خدا کنه ماهم ایقدر پولدار بشیم که بتونیم عجایب و زیباییهای جهان آفریدگار رو ببینیم و بر خلقتش آفرین بگیم و دیگه فقط همین چهار دیواری کوچک اطرافمون مارو مغرور نکنه.

  6. مهران says:

    کسی که میره تایلند که نباید از این چرت و پرتا بگه
    خوشخوراک ترین غذا گوشت خوک بریان شده به همراه یه قوطی آبجوی چنگ(آبجوی معروف تایلندی با ۶.۵%الکل)هست. اگه نخواستین آره از این جنگولک بازی ها هم داره : گوشتهایی با آرم حلال و برنج و سبزی و کباب ترکی حلال! که با چند شات تکیلا واقعاً خوب میشه
    راستی اگه آقا طلبید رفتید یادتون نره تو پاتایا به سوپرمارکت تاپس سر بزنید چرا که اونجا میتونید آنلاین ماهی و گوشت و مرغ تازه انتخاب کنید و بگید براتون باربی کیو کنن یا تو روغن سرخ کنن
    نوش جان

  7. امید says:

    با تعریف هایی که شنیدم حتما سال بعد تابستون یه سفر به تایلند میرم فقط کمی باید اطلاعاتم را بیشتر کنم.

  8. رامتین says:

    با سلام به شما دوست عزیز وگرامی ولی چه فایده ما که پول نداریم بریم این تفریحها مخصوص پولدارهاست وفقط اونا میتونن برن ما که پول انچنانی نداریم بریم

  9. محمد says:

    ممنون که خاطراتمونو زنده کردین.
    طبیعت فوق العاده ای داره.
    غذاهاش محشره.
    جزیزه پوکت و ساموی خیلی دیدنی و زیبا هستن.

  10. حمیدرضا says:

    بابا دلمون رو آب کردین ما توی خواب هم نمیتونیم بریم اینجور جاها فقط یه رویاست،هرکی میره جای مارو خالی کنه حال کنه اونجا

  11. shiva says:

    تایلند واقعاا عالیییی بود غذاهاش واقعاا خوشمزه وادمای خیلی خوب من با همسرم رفتم دوست دارم بازم برم

  12. mahan says:

    توی این مطالب فشرده بسیار زیبا وصف کردید زیبایهای تایلند رو ادم فکر میکنه داره قسمتی از بیست هزار فرسنگ زیر دریا رو میخونه

Comments are closed.