خلیج نایبند و بندر لافت-۱۳۹۰

خلیج نیلگون فارس ، ابتدای رشته کوههای زاگرس بر روی خشکی ،جنگلهایی با تنوع گیاهی کم و گاهی خشک از مقابل چشمانمان عبور می کرد به خلیج نایبند رفتیم و در سکوت و آرامش آن ساحل زیبا لختی توقف نمودیم و از طبیعت زیبای جنگلهای حرا و ساحل زیبا لذت بردیم

(( خلیج نایبند در اراضی جنوب شرقی و شرق منطقه ویژه واقع شده و از مناطق منحصر به فرد زیست و تکثیر آبزیان و همچنین درختچه های حرا در جنوب ایران است. این منطقه به اضافه منطقه حفاظت شده نایبند از سوی ساز مان حفاظت محیط زیست ایران به عنوان اولین پارک ملی دریایی ایران شناخته شده است.

سواحل آرام ماسه‌ای و صخره‌ای در سواحل شمالی خلیج نای‌بند حد فاصل دو خور غربی و شرقی، سواحل ماسه‌ای و در سمت جنوب شرقی خلیج نایبند، بعد از روستای هاله سواحل بسیار زیبای صخره‌ای واقع گردیده‌است.

جنگل‌های حرا بخشی از جنگلهای حرّای ایران در سواحل خلیج نایبند حد فاصل شهر عسلویه تا روستای هاله واقع گردیده‌است.

این جنگل‌ها در امتداد دو خور بسیار بزرگ که هرکدام انشعابات فرعی زیادی دارد گسترش یافته است. مساحت تقریبی این جنگلها در حدود ۳۵۰ هکتار میباشد

گونه‌های گیاهی به جز گونه درختچه‌ای حرا ( Avicennia marina) ، گونه‌های کنار (Ziziphus spina-christi )، کهور ایرانی (Prosopis cineraria ) ، ناترک (Dodoneae viscosae ) ، گاروم زنگی (terminalia catalpa ) ، انجیر معابد (ficus religiosa ) و انارشیطان (tecommela undulata ) از گونه‌هایی هستند که به خوبی با شرایط اقلیمی منطقه سازگار شده‌اند.

گونه‌های جانوری گونه‌های جانوری خلیج نایبند به دو دسته آبزی و خشکی‌زی تقسیم می‌شوند:

الف- گونه‌های آبزی: انواع ماهی و میگو، خرچنگ و لاک پشت
ب- گونه‌های خشکی‌زی: انواع پرندگان شامل فلامینگو، حواسیل، مرغ ماهی خوار و اگرت ))

ادامه مسیر دادیم تا به دو راهی بندر مقام رسیدیم حالا برنامه ما این بود که به بندر مقام برویم و از آنجا به جزایر هندورابی و ابوموسی برویم .

حال که از کوهها جدا شده و به سمت دریا می رفتیم پوشش گیاهی کم و کمتر می شد و در کنار جاده آب انبار هایی گنبدی را می دیدیم

و به جلو پیش می رفتیم و از میان طوفان شنی می گذشتیم که با دیدن آن به یاد حرف بچه های خورموج افتادم که می گفتند : اگر در تهران کوچکترین بادی بوزد و شن در هوا باشد شهر و مدارس تعطیل می شوند حال که در استان بوشهر به تنهایی سه ماه طوفان شن داریم و همه مشغول کار خود هستیم ، حتی کودکانی که به مدرسه ابتدایی می روند .

وارد بندر مقام شدیم ، ساعت حدود ۱:۳۰ بود .یاد فیلمهای وسترنی افتادم که سواری وارد شهری می شد ولی هیچ کس در خیابان نبود .

بعد از اینکه کلی در شهر چرخیدیم شهر که چه عرض کنم روستایی بود , به چند کودک برخوردیم و سراغ رستوران را از آنها گرفتیم .

اصلا نمی دانستند رستوران چیست ؟ تا اینکه جوانی سیاه چرده از دیار آن بندر با موتور سیکلت به ما پیوست و گفت در شهر همه الان خوابند ما هم که از رستوران نا امید بودیم سراغ نانوایی گرفتیم او گفت به دنبال من بیایید در جایی توقف کرد و گفت الان بازمی گردم وقتی برگشت پلاستیکی پر از نان در دست داشت و آنرا به ما تعارف کرد و هر چه کردیم که آن نان زیاد است ولی به اصرار همه نان خانه شان را به ما داد .

نمی دانم این دریا چه دارد که مردمان حاشیه اش اینقدر روح بلندی دارند که در هر جایی که به هر کدامشان رسیدیم به گونه ای ما را نمک گیر کردند و خجالت زده محبتشان .

برای رفتن به جزایر لاوان ، شیتور و هندورابی از او پرسیدیم و او گفت : الان دریا طوفانی است نمی شود و شاید تا آخر هفته هم نشود به آن سمت رفت .

خلاصه در کنار دریای پر از ماهی تن ماهی که همراه داشتیم را با نان خوردیم !

و بعد از کمی قدم زدن در ساحل به سمت دیگر ساحل رفتیم.

گروه ملوان محلی و چندین قایق در آب که لنگر انداخته بودند و چندین لنج در دریا بودند از آنها هم درخواست تردد ما را به خورموج یا هندورابی را کردیم ولی آنها هم مثل بقیه جاهای دیگر جواب رد به سینه ما زدند و گفتند : دریا طوفانی است و در پایان هم گفتند :

مگر آنجا چه دارد که شما به اینجاها می آیید می خواهید بروید جزیره شیتور یا هندورابی؟

گفتم ، همانطور که شما وقتی تهران می آیید و می گید اینجا چقدر ماشین دارد ما هم به اونجا می رویم و می گوییم اینجا چقدر طبیعت زیبایی دارد.

خلاصه ملوانان کمی با ما خندیدند و از و از دریا و طوفان و خطرات آنها گفتند. سراغ هتل و مسافرخانه اینجور چیز ها را گرفتیم ولی نبود .از آنجا که طوفان دریا به ساحل نیز سرایت کرده بود و جایی برای چادر وجود نداشت که شاید فردا دل به دریا بزنیم و به جزیره های مورد علاقه برویم ، پس با این امید که وقتی دیگر به انجا خواهیم رفت خودمان را راضی کردیم و مسیر رفته را برگشتیم

به جاده اصلی که رسیدیم به سمت بندر لنگه رفتیم .

در مسیر هیچ چیز یافت نمی شد بجز جاده ای که گهگاهی موتوری یا وانتی در حال عبور بودند ، شاید هر نیم ساعت یکبار .

پیرامون جاده هم پر بود از گرد و غباری که طوفان با خود به ارمغان آورده بود تا اینکه به دامنه های کوهها رسیدیم .حال دیگر طبیعت کاملا فرق کرده بود جاده مستقیم پر پیچ و خم شده بود و مسیر اندک اندک سبز تر می شد .

از دو راهی بندر آفتاب و بندر چارک گذشته و به سمت بندر لنگه که حالا در استان هرمزگان قرار داشتیم رسیدیم .

تصمیم داشتیم به جزیره کیش هم سفر کنیم .وارد مرکز کشتیرانی فجر رفتیم .گفتند باید بلیط را از آژانس بگیرید به آژانس رفتیم گفت برای فردا صبح بلیط داریم و برای بازگشت تا روز ۱۲/۰۱/۹۰ جایی نداریم .

خلاصه با پیگیری گفتند می توانید با ماشین از بندر چارک به جزیره بروید . ما هم با سرعت به بندر چارک رفتیم فکر می کردیم که در آنجا منتظر ما هستند وقتی رسیدیم و با ازدحام جمعیت که از تمام شهر های ایران به مقصد کیش آمده بودند ما را وحشت زده کرد.

در لیستی ثبت نام کردیم و در آلاچیقی در کنار دریا چادر زدیم .جهت سام به یک رستوران رفتیم و با یک خانواده که از کیش برگشته بودند وارد صحبت شدیم می گفتند در کیش یا در تاکسی در ترافیک بودیم یا در صف دستشویی و جزیره بسیار شلوغ است .

علاوه بر هتلها چادرها چسب یکدیگر بر افراشته شده اند ، کمی فکر کردیم و تصمیم گرفتیم که در اولین فرصت به جای کیش به جزیره قشم برویم .پس شب را در چادرمان گذراندیم و صبح ساعت ۵ از خواب بیدار شده و ۵:۳۰ رفتن را برماندن ترجیح داده و در تاریکی صبحگاهی بندر را ترک و به مقصد بندر پل به حرکت در آمدیم .

در جاده کنار از کوهها بالا رفتیم به پایین می آمدیم ، چسبیده به دریا حرکت می کردیم و در مقابل خود به طلوع آفتاب را در مجاورت دریا نظاره می کردیم.

جاده زیبا بود و طبیعت پیرامونش بر این زیبایی می افزود حالا دیگه طلوع خورشید کامل شده بود و تابلوها ما را به سمت بندر پل هدایت می کرد.

به مدخل ورودی بندر رسیدیم ،کارهای کاپوتاژ ماشین را انجام داده و سوار بر لنج مخصوص حمل ماشین شدیم

چندی بعد غریب ۱۰ دقیقه بعد به بندر لافت رسیده و از لنج پیاده شدیم .مسییر غربی جزیره را ندیده بودیم ،پس به سمت روستای لافت رفتیم .

بسیار زیباتر از آن چیزی بو که من تصور می کردم .

روستایی با ساختمانهایی با نمای سفید در مجاورت دریا و لنچهای زیبای ساخت دست انسان چهره هر بیننده ای را به خود مجذوب می کرد .

سراغ چاههای طلا را گرفتیم

مسیری را به ما نشان دادند و در آن نزدیکها به خانمی که رو بنده مخصوص آن منطقه را بر صورت داشت دیدیم و خواستیم عکسی از او بگیریم که راضی نشد و جالب بود با آنکه صورتش اصلا قابل رویت نبود به ما اجازه این کار را نداد .

خلاصه چاههای طلا را از نزدیک مشاهده کردیم ، بسیار زیبا بود .

از لافت بیرون آمده و به سمت غرب جزیره قشم به حرکت ادامه دادیم ، عجیب بود که دریا روی خوش به ما نشان نمی داد تا با قایق به جزایر دیگر هم سفر کنیم …

منبع : گردشگری